عزیزم منم نزدیک شش سال انتظار کشیدم خودم و شوهرم مشکلی نداشتیم فقط پرولاکتینم بالا بود همیشه که اونم با دارو کنترل میشد ولی بازم باردار نمیشدم تو این چند سال خیلی دکترا رفتم مرتب آزمایش و سونو ،عکس رنگی ،کلی خوردن داروهای محرک و امپول اچ سی چی،  و سه بار آی یو آی و اخرش هم لاپاراسکوپی تشخیصی شدم 
تو این مدت پیش چله بر هم رفتم گفت چله داری باز کرد برام ولی هیچ
البته خیلیها رو دیدم که رفتن و باردار شدن بعدش ،دوس داری امتحان کن ضرر نداره 
بعد از اینکه از همه این دکترای متخصص خسته شدم بهم پیشنهاد دادن برم پیش یه خانمی که کارشناس مامایی بودن ، خیلی هم معروف شده بود 
بهم گفت تو نه محرک لازم داری نه مشکلی داری 
بهم گفت بهت دارو میدم برو اگه باردار نشدی سه ماه دیگه بیا باز
دو تا بسته قرص نوشت که گفت هر کدومش رو تونستی تهیه کن به تعداد نود تا 
پریناتال یا فیمیبون 1 
که من کپسول  پریناتال رو پیدا کردم خودش نود تا دونه قرص داشت 
با یه لیست که طرز تهیه یه حلوا بود که شامل نیم کیلو خرما ، به اندازه ی یک پیمانه مغزیجات که شامل گردو بادام پسته فندق بود و دارچین و زنجفیل هر کدوم یک قاشق و ربع کیلو عسل مخلوط کرده و به شکل دایره در بیار اندازه یه گردو بعد توی کمد و خلال نارگیل بچرخون 
روزی دو یا سه تا خودت هر روز تاا  فقط دوازدهم سیکلت بخور
شوهرت هم همین تعداد هر روز بخوره مشکلی نیست
من سه ماه خودم و شوهرم خوردیم 
بعد نوشته بود که فست فود و غذاهای بیرون رو نخورید 
خودت و شوهرت هر روز یه دونه هویج و سیب بخورید 
اینا رو یادمه 
خلاصه سه ماه گذشت ولی باردار نشدم رفتم ناامید پیشش گفت نگران نباش مطمین باش تاثیر چیزهایی که خوردین تو بدنته 
ولی باید بیشتر تقویت بشی ولی هزینه  داروهات بیشتر میشه مشکلی نیست ؟ منم گفتم نه چون واقعا دیگه میخواستم ببینم چی میخواد بشه و کلا قید هر چی دکتره بزنم 
برام کپسول  اووبوست نوشت رو دو عدد 
برا شوهرم فرتیل اید من روزی یک عدد
ژل رویال اصل روزی یک قاشق مرباخوری هر دومون 
ماشالا به صورت زیر زبانی
همش می گفتم اگه اینم جواب نداد چی 
از روز دوم پریودیم شروع کردم خودم و شوهرم به مصرف داروها و ژل رویال 
۲۷ سیکلم لک  دیدم خیلی داغون شدم ولی دو روز گذشت دیدم خبری نشد همیشه بی بی چک خونه داشتم چون کار هر ماهم بود زدنش 
سریع زدم و برا اولین بار دیدم که دو تا خط دارم میبینم 
اینقدر تعجب  بودم که محفظشو باز کردم خود نوارشو اورده بودم جلو چشمام همینجور بهش خیره بودم
البته اینم بگم مامان و بابام هم تو سفر کربلاشون خیلی برام دعا کرده بودن ، بی انصافی بود اگه اسمی نمیوردم ازش 
خلاصه اینم از تجربه ی من 
امیدوارم بزودی خودت تجربش کنی به امید خدا