2777
2789

خاطره های با حالمون همون شلوغ کاری یواشکی است 😀😀

لطفا برا شادی روح خواهرم و پدرم با دلهای پاکتون صلوات بفرستید خدا هیچگاه داغ عزیزی رو بهتون نشون نده    عمر گرون گذشت نفهمیدم بعضیهایی که روم میخندن صرفا دوستدارانم نیستن دشمنن با سلاح خنده

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

قطعا صد نفر میان میگن تو اتاق در حال فلان بودیم یهو در باز شد فلانی اومد تو .


نمی دونم اتاقا قفل ندارن ؟

با دو دسته آدم نمی شود بحث کرد : بی سواد و با سواد (( سمفونی مردگان، عباس معروفی))

یادمه اوایل نامزدیم بود بابام اجازه نمیداد شب خونشون بخوابم دیگه ماهم تا دیر وقت تو پارک ساحلی بودیم حرف میزدیم خیلی هردومون حرافیم خخخ یسری زمان از دستمون در رفت یهو متوجه شدیم ساعت 5 صبح منو رسوند خونمون منم آروم آروم درو باز کردم دیدم نزدیک اذان بابام میخواد بیدار شه با چادرو لباس بیرون رفتم زیر پتو دستامم گذاشته بودم جلوی دهنم بابام صدام زد گفت فهمیدم تازه اومدی پاشو نمازتو بخون با چادر رفتی زیر پتو من که غش کرده بودم از خنده😄😄از اون روز به بعدم گفت خطر داره تا دیروقت تو پارکید همه جور آدمی پسدا میشه اشکال نداره یا تو برو خونشون یا اون بیاد یا میرید پارک اخر شب برگردید چون خطر داره

چون باشوهرم از راه عشق و عاشقی دوس بودیم خانوادم گفتن به مدت یک ماه قبل عقد باید صیغه باشیم ازیه طرفم ماه محرم بود 

یادش بخیر شب به شب میومد دنبالم فقط منو میبوسید نگام میکرد بعد میرفت😁😁😁😁😁😁

بهترین نیستم👻 ولی گردنم کلفته💪بهترینارومیخوام👅
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792