مادر شوهرم زنگ زده بهم.....

بعله آخه خودشون آسمون پاره شده اینا افتادن پایین.از ما بهترونن با ما فرق دارن!

در هر صورت من از همین تریبون اعلام میکنم هرکسی ساعت چهار دعوتم کنه نمیرم حتی مامان خودم😑😑😑😑

منم دقیقا توانمندی میگفت ناهار بیا .نمی شد برم پدرشوهر بعدا میگفت اونروز غذاپخته بودیم نیومدی  امروز نپختیم .البته خوشبختانه الان نمیبینیمشون 

حالا اینک خوبه مادر شوهر من هر جا خونه فامیل شوهرم دعوت میشیم تا میایم برسیم تلفن کشمون میکنه شوهرمم هول میکنه گاز میده..منم اولین جاییک دعوت بودیم گوشیمو سایلنت کردم ویبره اشم خاموش کردم رسیدم هزار بار گفت چرا هیچکدوم ج تل نمیدین گفتم اِ عصر خوابیدم یام رفت درستش کنم...مهمونی دوم ک دعوت بودیم ب شوهرم گفته بود 7 و نیم اونجا باشین منم کلی معطل کردم ی ربع ب 8 رسیدیم خودشون گذاشتن دم افطار اومدن😐 حالشون خوش نیس کلا

خودشم ک دعوت نکرده اصلا 

حالاشوهرت چی گفته؟

علت خاصی نداره اون موقعها که زنگ میزنه خب دلش تنگ شده که زنگ میزنه دیگه دلش خواسته پیشش باشم بعد حونه کس دیگ باشم خب دلش میگیره دیگ 

حالا من سه چهار روز یه بار حتما میرم خونه مامانم ولی خب ته تغاریم مامانم عادت به دوریم نداره حساسه روم

خب اگ چهار بار هرچی گفت بگی نه امشب نمیتونیم خودت و شوهرت هماهنگ وارد جزییات هم نشی عادت میکنه کنجکاوی نکنه

خب دیگه خلاص فعلا چیزی نگو تا یه روز وفتی شوهرت بود حضوری بش بگو .بگو ولا من بهتون گفتم بعد شوهرم زنک زد گفت مادرم گفت زنگ اینجور گفته منکه باشما اختلافی ندارم پس میمونه دروغ وراست گفتن یعنی منظورتون اینبود من دروغ میگم که زنگ زدی به شوهرم

اره اتفاقن منم بعد از چندسال خودخوری این  تصمیمو گرفتم و الان خییییلی ارامش دارم