خواب دیدم پشت به شوهرم خوابیدم خونه نامرتب من بیدارشدم یخورده جمع جور کردم اما با سر و صدای من بیدار نشد یه تکون خورد چشماشو وا نکرد.(من و شوهرم سر نداشتن خیلی چیزا میخوایم جدا بشیم. اینم بگم دادخواست طلاق از جانب من بود شوهرم و باباش و خواهرش خونه ای که با طلاهای مجردی من خریدن رو به نام خودشون زدن و من در جریان نبودم
میخواستن با حقه بازی از خانواده من چیزای دیگه ای اخازی کنن و منو بی آبرو کنن که ما فهمیدم)