دو دقیقه رفتم بیرون اومدم انگار ده سال بود ندیده بودمش...وقتی میرم سوپر مارکت،میوه فروشی،مغازه ی لباس یا....فقط به اینکه پسرم چی احتیاج داره و از چی خوشش میاد فکر میکنم...وقتی میبینمش قند تو دلم آب میشه واقعاااا احساس میکنم خوشگل ترین بچه ی دنیاست و از اعماق وجودم دوسش دارم بزرگترین ترسی که دارم اینه که تا قبل از اینکه کاملا بزرگ شه و از پس خودش بربیاد بمیرم.....
منم همین حس رو نسبت به پسرم دارم، همسرم گاهی میپرسه که منو بیشتر دوست داری یا پسرمون ، منم برای اینکه ناراحت نشه بهش میگم معلومه که تو ، تو عشق منی ولی واقعا پسرم رو بیشتر دوست دارم، دیشب گوشی من دست باباش بود اومد از باباش گرفت و آورد داد به من که مثلا حق منو گرفته باشه از باباش ، ۲۱ ماهشه
منم فک کنم دروغ گفتم،،آخه الان شش ماهش شده برام میخنده خودشو شیرین میکنه،احساس میکنم هیچکس رو قد اون دوست ندارم،شوهرم از روز اول بارداری خیلی جدی بهم میگفت بچه کاری ب دختر پسریش تدارم،ولی حس میکنم از تو بیشتر دوسش دارم،روز زایمانم از پای بچه تکون نمیخورد😍 فقط نگاش میکردم و لبخند میزد،انقد محوتماشاش بود ک الان میبینه ازش عکس گرفته بودم،میگه واقعا ازم عکس گرفتی،پس من چرا نفهمیدم،،ولی من تا یکی دو هفته پیش بهش میگفتم تو رو بیشتر دوست دارم،،الان فهمیدم بچه رو بیشترتر دوست دارم 😄😍😘
منم همین حس رو نسبت به پسرم دارم، همسرم گاهی میپرسه که منو بیشتر دوست داری یا پسرمون ، منم برای اینک ...
دقیقا پسر منم همین کارو میکنه یه بار باباش هندزفری من سفیده مال باباش مشکی رفته بود هندز فری منو از باباش بگیره اونم نمیداد گریه میکرد میگفت مامان مامان...یعنی مال مامانه