۸ساله ازدواج کردم ،با هزار وعده که من دوستت دارم و عاشقتم باهام عقد کرد ،از همون نامزدی باهام دعوا رو شروع کرد،یروز میگفت خالم راجع به تو اینجوری میگه خواهرم فلان میگه زن داداشم و داداشام ازت راضی نیستن،واقعا برام سوال بود که من هنوز تو این خانواده رفت و آمد نکردم اینا چطور به این نتیجه رسیدن، هرروز خدا باهام دعوا داشت بیرون میرفتیم تحقیرم میکرد،میگفت فرهنگ غذا خوردن نداری دهاتی هستی ،کنارش راه میرفتم تند تند راه میرفت منم پشت سرش میموندم بهش می گفتم یکم یواشتر راه برو برمی گشت فحش میداد بهم میومدم دستش و بگیرم زود ازم فاصله می گرفت، واسه روز مرد براش کادو خریده بودم یه پیراهن خوشگل با یه لیوان که عکسشو زده بودم روش،تا کادو رو باز کرد گفت هه... اینارو خریدی واسم ،درصورتی که خودش واسه تولد من هیچی نخریده بود ،روز عروسی بخاطر خانواده ش باهام دعوا کرد تو ماشین داشت منو میبرد آرایشگاه با مشت زد تو شکمم،انقد گریه کرده بودم که چشام باد کرده بود ،بخاطر زن داداشاش و خواهرش،یکاری کرده بود جاری هام راحت تو صورت من میگفتن ازت خوشمون نمیاد درشان ما نیست باهات دهن به دهن بشیم من اون موقع همش ۱۸ سالم بود .همشون جلوی شوهرم بهم توهین میکردن اونم هیچی نمی گفت.هرشب از سرکار میومد بیخود و بی دلیل شروع میکرد باهام دعوا کردن. اینقدر تو صورتم سیلی میزد که هنیشه صورتم باد کرده بود و کبود.😔یه قرون پول بهم نمی داد لباس نمیخرید واسم همیشه تو جمع تحقیرم میکرد،۵سال اول زندگیم همین جوری گذشت بعد منم اخلاقمو عوض کردم هر چی گفت جوابشو دادم خانوادش هر چی توهین کردن جوابشونو دادم الان دیگه حساب کار دستشون اومده حتی شوهرم هم عوض شده میبینه دیگه مثل قبل نمیتونه زور بگه بهم تازه بهم محبت میکنه ولی خیلی سردم باهاش دوس ندارم بیاد خونه وقتی نیست احساس خوشحالی میکنم واقعا نمیدونم چیکار کنم .
اون رفتار خودش نرمال نبوده توام بچه بودی و خام از سادگیت سواستفاده میکرده بیشتر ظلم میکرده بهت،ولی ح ...
دقیقا ،حرفت کاملا درسته. منم تو این سه سال حسابی ادبشون کردم الان دیگه میبینم واقعا شوهرم عوض شده ،ولی از یه طرف دلم میخواد زجرش بدم از یه طرف میگم حالا که اون اخلاقش درست یه فرصت دیگه بهش بدم ولی بازم ته دلم باهاش صاف نمیشه همچنان دارم با خودم کلنجار میرم