مهمون داری تو ماه رمضون چه سخته، خاله شوهرم فوت شده، همه خواهر برادرای شوهرم از شهرای دیگه اومدن شهر ما برا مراسم، جمعیتشون هم زیاده، دائما برو بیا داریم
دیروز ساعت هفت از مراسم برگشتم خونه افطار درست کنم، ساعت هشت برادرشوهرام و خواهرشوهرام اومدن خونه، ساعت یازده غذا آماده شد، بعدشم بشور و بساب، سحری درس کن، شب تا دیر وقت بیدارم، صبح هم برا مهمون باید بیدار بشم، دو تا بچه کوچیک دارم، تا بخوام یه استراحتی بکنم باز بچه ها بیدار میشن دوباره باید برم مراسم، دوباره شب....