زندگشیون خیلی خوب بود خیلی ینی دختره میگف شوهرش دیونشه
ی مدت گذشت شوهرش میرفت سرکارشو میومد تو رابطه باهاش سرد بوده همش دعوا داشتن طوری ک اومد گفت ماها باورمون نشد
مادر شوهرش ادم خوبی نبود دو رو بود
همسایمون ی زن سِن داره بهش گفت دعاتون نکردن ک گفت خونتونو بگرد همه جاشو اینم گشت تو گوشه اتاقشون زیر مکت چسب خورده پیدا کرد
همون زنه بهش گفت ببر ب فلان جا برد مرده بهش گفته بود ب خوردشم دادن ک باطلش کرد
پسره اخلاقش الان جفت قبل شده