من ۶ماهه با هانواده شوهرم غط رابطم امروز رفته بودی یه جا عروسی اولین بار اونجا همدیگرو دیدیم با دو تا از خواهر شوهرام حرف زدم یکی از خواهر شوهرام اصرار کرد برو با مامان هم احوال پرسی کن در حالی که یه جاری ام دارم خیلی باهام ضد از قبل گفته بودم با اون حرف نمیزنم رفتم به مادرشوهرم دست دادم جاریمم پیشش نشسته بود یه هو هول شدم به اونم دست دادم اونم یه دسته بی محلی زوری به داد خیلی اعصابم خورد شدمش خود خوری میکنم الان میگه من چه توفم اومد افتاد به پام میخوام به جاری کوچیکم بگم بره بهش بگه نفهمیدم یه هو به اون دست دادم بنظرتون چیکار کنم
رد شدو ديد كه در مخمصه اي ناجورم.من از آن روز به بازمانده شدم مشهورم.اوج درماندگي ام گفت موفق باشي😕يادم افتاد همان جمله سر كنكورم😔 من پشيمان نيستم اما نميدانم هنوز،،،دل چرا در بازي نيرنگ ها يكرنگ بود....
برعکس بگو در حدی نیست بخوام خودمو ذهنمو درگیرش کنم واسه همین تا دیدمش خیلی عادی اصلا تو ذهنم نبود ک با این قهرم یهویی دست دراز کردم طرفش ... و بگو شخصیت من خیلی بالا تر از این حرفاست ک بخوام با یه الف بچه قهر کنم و هر هررررر بخند تا بسوزه
💖خدایا شکرت که بچههامو سلامت بهم رسوندیشون💖💖 لطفا برای سلامتی و عاقبت بخیری بچههام، خودم، همسرم و بقیه عزیزام صلوات بفرستید ممنونم😘🙏🏻اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💖 خدایا هر کی نی نی دلش میخواد یه سالم و صالح و خوشگلش بهش بده الهی آمین💖اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💖
اشکال نداره واسه همه از این موقعیتا پیش میاد خودتو ناراحت نکن دفعه دیگه جایی دیدیش جبران میکنی مهم نیست تو مغز کوچیک اون چی میگذره اتفاقا تو خانمی و بزرگیتو نشون دادی
نه عزیزم اصلا هم ضایع نشدی که هیج شعور خودتو نشون دادی که خیلی بزرگواری و برات مهم نیست کارهاش . بهترم شد اگه محل نمیذاشتی اونم با خودش میگفت اخ جووون چه خوب سوزوندمش که هنوز داره حرص میخوره اینجوری ثابت کردی کاراش اصلا برات مهم نیست که بخواد ناراحتت کنه
بین جمعی که نشستند قضاوت بکنند ؛ کاش میشد که کمی هم به خدا جا برسد...
واقعا یعنی کاره خوبی کردم به این میسوزم اون داهاتیه از همه لحاظ از اون سرم باهام اونجوری میکنه اعصاب ...
اره عشقم شعور بالا و فرهنگ درستی که توش تربیت شدی رو نشون دادی اونم خودشو نشون داد بذار اینقدر حسادت کنه تا چشمش دربیاد حیف نیست به خاطر همچین ادمی اعصاب خودتو خورد کنی ؟
بین جمعی که نشستند قضاوت بکنند ؛ کاش میشد که کمی هم به خدا جا برسد...