2777
2789
عنوان

آدم بده ی داستان شدم☹️

387 بازدید | 22 پست

سلام دوستان،می خوام احساس بدی که دارم رو باهاتون درمیون بذارم.می خوام بدونم من آدم بدیم یا نه؟تمام ماجرا رو از دید خودم تعریف می کنم.

ما یه خونه اجاره کردیم،صاحبخونمون خانواده ی خوبی بودن،یه پسر داشت که می گفت رفته ب فامیلشون نامزد کرده(عقد نبودن)و بعد دختره به هم زده و گفته تو برای من کمی.چرا خواهر و برادرت فلان ماشین و خونه رو دارن و تو نداری؟و هزارتا عیب و ایراد و خلاصه تموم کردن رابطه رو.فکر کنم حدود یک سال بعدش بود که این آقا پسر اومد به مادر من گفت که می خواد بیاد خواستگاری من.حتی مادرم می خواست با نامزدش آشتیشون بده.ولی گفت چند نفر رفتن باهاش حرف زدن ولی فایده نداشته.گفت خودمم دیگه زده شدم و اگه حتی اوکی بشه هم می خواد همون رفتاراشو ادامه بده و من نمی خوام.بعد دختره بهش پیام داده بود که بیا فقط دوست باشیم،ازدواج نه.که پسره ام قبول نکرد و تمام.مام بعد یه مدت دیدیم رابطشون اوکی نشد و پسره هم جواب می خواست ازمون قبول کردیم بیان.

معجزه ی خدا رو دیدم  

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

چند باری از مادر پسره شنیدم که دوست داشت من عروسش بشم،همه چیز خوب بود.اومدن خواستگاری مادرش تو هم و سرسنگین بود.منم ۱۹ سالم بود تو این فازا نبودم که بفهمم داستان چیه.خلاصه بله برون انجام شد و دو ماه همه چیز خوب بود.اما کم کم می دیدم مادرش به من بی احترامی می کنه،بی محلی می کنه،یه بارم یه بی شعوری تو جمع به شوخی بهش گفت مادر از عروست راضی؟گفت ای بابا من از خودمم راضی نیستم.خیلی کوچیکم کرد

معجزه ی خدا رو دیدم  

هرسری من کلی گریه می کردم یواشکی.نمی دونستم مشکلش چیه؟یه بار شیرینی گرفتیم بردیم بی دلیل عذرخواهی کردیم.که بیشتر غرورشو افزایش دادیم.کم کم که با فامیلاشون تنها می شدم می شنیدم که پشت سرم چیا گفته.

مثلا اینکه منو نمی خواسته و دوست داشته نامزد قبلی شوهرم برگرده

مثلا اینکه من پسرش رو گول زدم و باهاش دوست بودم که دروغ محضه


معجزه ی خدا رو دیدم  

تو عروسیمون پشتشو کرد به مجلس و یه نگاهم بهمون نکرد،به فامیلم بی احترامی کرد.روز جهازبرونم دعوا راه انداخت و بآآآررررها تلاش کرد با حرفاش زندگی مارو به هم بزنه و شوهرم منو طلاق بده

خیلی بهم تهمت زد.خلاصه در نتیجه ی تمام این رفتارها و حرفهایی که توی این ۶ سال شنیدم،تبدیل شدم به یه آدم بی اعتماد به نفس.

ظاهرم معمولیه،درسمو خوندم و خیلی چیزای دیگه.ولی با بی توجهی هاش احساس می کنم خیلی کم هستم.

و همین اعتماد به نفس پایینم باعث شده فکر کنم نامزد قبلی شوهرم خیلی از من از لحاظ ظاهر و شخصیت و خانواده بهتر بوده

معجزه ی خدا رو دیدم  

کاری کرد که الان میگم شاید من زندگی اینا رو بهم ریختم و دختره دوست داشته برگرده،مادرشوهرم هرجا دختره و خانوادشو میبینه به سمتشون پروآآاز می کنه و کلی قربون صدقشون میره.در حالیکه به من و خانوادم بی احترامی می کنه

مطمئنم که هیچوقت بهش بی احترامی نکردم،هیچوقت نیت بدی نداشتم و همیشه واسشون بیش از حد مایه گذاشتیم خانوادگی.و این کار رو خراب کرد

معجزه ی خدا رو دیدم  

چه مسخره اعتماد به نفست رو به خاطر مادرشوهرت از دست دادی؟؟؟مگه نظر اون اصلا مهمه 😒

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه بامن ، گر از قفس گریزم ، کجا روم کجا مننننننن😔😔😔

به من بگید چیکار کنم؟شوهرمو دوست دارم و اونم منو دوست داره و بارها ازش جواب شنیدم که اون دختره رو نمی خواسته.میگه مگه باهات تعارف داشتم که تو رودربایستی بیام خواستگاریت،نه دوست بودیم نه هیچی.

نمی دونم چی می خواد از جون ما.هرجا میرم سایه ی این دختره هست.(فامیلشونه متاسفانه)

معجزه ی خدا رو دیدم  

مادرشوهر منم بده کلا مادرشوهرها همه بدن فقط باید بی محلشون کنی و خودت و جلوش اینقدر خوشبخت و صمیمی با شوهرت نشون بدی تا دق کنه

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه بامن ، گر از قفس گریزم ، کجا روم کجا مننننننن😔😔😔
مادرشوهر منم بده کلا مادرشوهرها همه بدن فقط باید بی محلشون کنی و خودت و جلوش اینقدر خوشبخت و صمیمی ب ...

گند زد به بهترین سالهای عمرم،خدا ازش نگذره.اینها که گفتم یک صدم از کارهایی که کرده نبود

معجزه ی خدا رو دیدم  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792