من تو یه شهر دیگه زندگی میکنم و دو سه روز اومدم شهرمون وقتی اومدم دیدم مامانم شدید مریضه بردیم دکتر گفت باید بستری بشه بستریش کردیم دلم شکسته بود از بیمارستان اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم بیایم خونه یه هو شوهرم به جای اینکه منو دلداری بده یا....میگه پالتو آبجیمو پوشیدی باز ببر بذار سر جاش مسئولیت پذیر باش.(من فکر کردم هوا گرمه و نیاز نیست پالتو بیارم برای همین مادر شوهرم صبح پالتوی خواهر شوهرمو داد بپوشم فعلا) منم عصبانی شدم با صدای بلند گفتم چییییی میگی حالا تو ببر بذار سر جاش نترس هیچیش نمیشه اصلا اشتباه کردم پالتو آبجیتو پوشیدم...بعد رسیدیم دم در گفت جواب این کاراتو خواهی گرفت جواب داد زدناتو خواهی گرفت منم گفتم به جهنم...اونم گفت بی تربیت صداتو بیار پایین منم گفتم بی تربیت تویی و فامیلات...خیلی بد گفتم خودم میدونم...من خونه ی بابامم اونم خونه ی باباش فکر کنم دیگه نه بهم زنگ بزنه نه....شما جای من بودین عصبانی نمیشدین؟الان چی کار کنم....
اره دیگه داد زدن خودش هزار فایده داره خشم و عصبانیت ادم بعدش فرو کش میکنه اگه عصبانیت و داد زدن بد بود خدا خودش نمیافریدش😆😆همه درونگرا نیستن بعضی ادما وقتی خشم و ناراحتی و میریزن تو خودشون بعدش صدتا مرض میگیرن بهتره ادم همیشه احساساتش و بروز بده چه خشم چه عشق چه نفرت چه دوستی و محبت
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من بودم عمرا عذر خواهی نمیکرد الان عذر خواهی کنی طلبکار میشه صبوری کن کار همسرت زشت بوده نه بهش زنگ بزن نه سراغشو بگیر خودش بالاخره میزنگه وقتی زنگ زد یا امد با دست پس بزن با پا پیش بکش ناز نکن عصبانیش نکن این قسمتش خیلی مهمه بگو انصاف تو قربون فکر کن جای من بودی مامانت بستری میکردن من میگفتم بلوز بابام ببر بزار سر جاش چه حالی میشدی منم ناراحت بودم کنترولم از دست دادم قبول دارم تند رفتم تو هم قبول کن کارت بد بود بعدهم اظهار دلتنگی کن بگو دوستش داری مردا رو باید گول زد
من سکوت میکنم به حالت قهر الان دیشب با خواهرم رفرم بیرون بچه رو گذاشتم خونه مامانم شوهرم تازه از سفر برگشته بود زنگ زد کجایی گفتم تازه دارم ميرم بیرون شلوارم بدم خیاطی گفتم برو خونه مامانت منم میام هنوز 40دقيقه نشده بود زنگ زد با عصبانیت که کجایی بیا دیگه منم گوشی قطع کردم تاکسی گرفتم رفتم بچه رو برداشتم بعد با همون تاکسی رفتم خونه مادر شوهرم اونجا به روی خودم نیاوردم اما از دیشب که اومدیم خونه حتی یک کلمه باهاش حرف نزدم شوهرم کلی با بچه بازی کرد و خندید من همون جور در سکوت بعدم گرفتم خوابید و اصلا حرف نزدم الان هم بچه رو برد خونه مامانش که ببرنش حمام من نرفتم و فقط سکوت کردم تا ببینم به کجا ميرسه