من درکت میکنم مم شهر غریب بودم از همه خونواده دور تو باردارین هیچکی نبود به دادم برسه انقدم بد ویار بودم حسرت یه غذای گرم به دلم موند ظهرا همش غذاهای همسایه ها رو میرفتم بو میکشیدم از نظر مالی مشکلی ندلشتیم همه چی وعرم میخرید خونه رو پر میکرد ولی واقعا حتی نگاه به اشپزخونه هم حالم و بد میکرد کل بارداری از بیرون غذا خوردم اللنم موند تو دلم