بچه ها دیگه مسئله رو زیاد توضیح نمیدم...خیلی توضیح دادم قبلا
کلیش اینه ک مادرشوهرم اینا باهامون حرف نمیزنن سری قضایا ک حاضرم خدارو شاهد بگیرم همش تقصیر اوناس...
از آذر ماه دیگه حرف نزدیم باهم، بهتره بگم اونا نخواستن حرف بزنن تا همین الان
حتی عیدم نخواستن باهام حرف بزنن و دلم خیلی شکست...مهم نیس حالا
از اسفند ماه سر یه سری مسائل مجبوووور شدن با همسرم حرف بزنن...ولی خب خیلی سرسنگین
الان اینو میخوام کمکم کنید...
از بهمن ماه متوجه شدم باردارم و الانم وسطای چهارماه هستم...ینی دوهفته دیگه 4 ماهم تموم میشه
قضیه بارداریمو چجوری همسرم بهشون بگه؟!
دوس دارم یجوری بهشون بگه ک حس نکنن ما از رو ترسه این ک بعدا بهانه نیارن داریم بهشون میگیم.
همسرمم بیش از حد باحیاس😆میگه روم نمیشه 😆 برم چی بگم بهشون؟!☺
خلاصه الان موندیم چیکار کنیم
دوهفته دیگه 4 ماهم تمومه...همش ب فکر اینیم چجوری همسرم بره بهشون بگه ک بعدا بهانه نیارن چرا اینقد دریر گفتین ب ما
کمک کنید ممنون میشم.
بازم تکرار میکنم انقد باهامون بدی کردن اصلااااا علاقه و ذوقی ندارم ک بدونن دارن نوه دار میشن😢فقط بخاطر اینکه بعدا بهانه نیارن، دوس دارم بدونن و تموم شه بره
کمکم کنید