بچه ها توروخدا یه لحظه بیاید

| مشاهده متن کامل بحث + 171 بازدید | 31 پست

الان حدود ۵۰ روزه زایمان کردم .

مادرشوهرم و پدرشوهرم از روز اول اومدن خونمون مهمونی واسم خیلی سخت بود

زایمان سختی داشتم ۸ روز بیمارستان بستری بودم

به شوهرم میگم چرا درکم نمیکنی من احتیاج به استراحت وارامش دارم اجازه بده یکم حالم بهتربشه

درکم نمیکنه .😔

میگه به خانوادم بی احترامی میکنی 🙁

چرااینجوری برداشت میکنه اخه

الان یه هفتس رفتن و همسرم باهام قهره که چرا خوب ازشون پذیرایی نکردم

همه دنیام ،همه سرمایه زندگیم بچه هامن . باهاشون بزرگ شدم مادرشدم .اصلن زندگی من از وقتیکه طعم مادری رو چشیدم شروع شد و اونوقت بود که انگار خدا منو دید و بهم همه چی داد . دستهای کوچولویی که هرروز لمست میکنه بغلت میکنه و بوست میکنه ‌.تمام تلاشمو میکنم تا آینده درخشانی براتون بسازم فسقلی های من . از خدا میخوام این حس ناب و به همه چشم انتظارهای نینی سایت ببخشه و خدا دل همه رو شاد کنه آمین یا رب العالمین

1398/01/19

17:30

1 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

عطررازقی

مدیر استارتر

عضویت: 1397/02/17

تعداد پست: 1585

شوهر منم اوایل اینجوری فکر میکرد اونقد گفتم تا بالاخره تو مغزش رفت بعدشم حتما خودت زو سرحال ن ...

نه واقعا بیمار بودم و زایمانم خیلی سخت بودش

یکی از فامیلاشون بامن زایمان کرده بودش و مدام به شوهرم میگفتن فلانی بعداز ۱۰ روز بلند شده داره کار میکنه یا مثلا شیرش پرت میشه از سینش بیرون یا بچش خیلی زرنگه بچه تو مو نداره

مادرشوهرم به همسرم میگفت به نظرت بچه شبیه کیه

1398/01/19

18:03

0 نفر لایک کرده اند ...