بچه ها ی مشکلی واسه یکی از نزدیکام پیش اومده
5سال پیش با ی اقایی کاملا سنتی ازدواج کرد
اون اقا بهش گفته بود ک من قبلا عاشق یک نفر دیگه بودم اما پدرش نذاشته ازدواج کنیم و جدامون کردن،فقط بخاطر اینکه پدر و مادرش آقش نکنن خواسته ازدواج کنه
دوستم هم بخاطرفرار از شرایط خونوادگی ک داشته قبول کرده و گفته کنار میام
اون دختر هم ب اجبار با یک مرد دیگه ازدواج کرده
کم کم شوهر دوستم به دوستم علاقه مند میشه اینم بگم ک تو این 5سال زندگی از نظر حمایت عاطفی و مالی هیچی واسش کم نذاشته اما علاقش دوستانه بوده هیچ عشقی نسبت بهش نداشته
پارسال دوستم متوجه شد ک اون دختر طلاق گرفته و با شوهرش رابطه دارن
اون دختر دختر خیلی خوبیه و بارها ب شوهر دوستم گفته ک تو ازدواج کردی و متاهلی و خیانته ب زنت دوستم پیاماشون دیده اما از ی طرفم عشقی ک بینشون بوده خیلی قوی تر از این حرفاس
هر3تاشون دارن عذاب میکشن حتی شوهرش خاسته خودکشی کنه
دوست من تو دوراهی گیر کرده هم عاشق شوهرشه و دوس نداره زندگیشو از دست بده هم اونقد خانوم و معصومه ک دلش برا اون دوتا میسوزه میگه گناهی نداشتن ک از هم جداشون کردن
از نظر سنی هم هر 3 سنشون کمه و بیشتر احساسی هستن تا منطقی
شما بودین چیکار میکردین؟؟؟؟
اگه مشاور خوب تو یزد میشناسین ممنون میشم معرفی کنین دوستم یزد زندگی میکنه