دیشب رفته بودیم خونه ی عمم...نوه ی عمم تازه نامزد کرده(عقد کردن)...
دختره رو مبل نزدیک دیوار نشسته بود...نوه ی عمم چسبیده بود بهش پاهاشم یجور روهم انداخته بود که پاهاشم نزدیک دختره باشه...دستشم از پشت سرش رد کرده بود...چشاشم خمار کرده بود و باهاش حرف میزد...فقط کم مونده بود ل...ب بگیرن...😕😕😕
لامصبا دقیقا جلوی ماهم نشسته بودن آدم معذب میشد روبروشو نگاه کنه...😳😳😳