عمه شوهزم ودخترش ومادرشوهرم ودخترش خونم بودن بعد پسرم یه کاری کردکه باهاش دعوا کردم اونم اومددست بالا کردکه بزنه توصورتم بعدمادرشوهرم وخواهرشوهرم خندیدن وبه مسخره گفتن هان چیزی که عوض داره گله نداره من خیلی به دلم آمدوناراحت شدم انگار به بچه ام پشت دادن که خوبه مادرتوبزنی
دفتر خاطرات 6 سال قبلمو پیدا کردم :) همش نوشتم کاش من و علی تا آخر عمر با هم بمونیم :| حالا نموندنمون هیچ :( چرا هر چی فکر میکنم یادم نمیاد علی کیه ؟ :/
بیخیال بابا فامیلای شوهر منم این کارو میکنن...من بدترمیکنم میگم باشه رفتیم خونه من میدونم و تو اونوقت حساب کار دستشون میاد که با اینکارا نوه خودشون بیشتر آسیب میبینه