از دستشون راحتی ندارم،مدام زنگ میزنن ب شوهرم برا هررررر کاری،آژانس در اختیارشون،
خود همسرم ن نمیگه بهشون اما بد عنقیاش برا من،اون روز میخواسته ماشینش رو تعمیر کنه،بخاطر دربست نوکر اونا ی هفته ب تعویق افتاده،بعد نق ها رو من باید گوش کنم،
خواهر دومی هم مداااااااام میگه برا این یکی خواهر فلان بخر،فلان جا ببر،نزار تنها باشه،مدام هر جا میرین ببرینش،و خیلییییییی چیزای دیگه،ک اگه بگم کتاب میشه،خلاصه معمولی تریناش رو گفتم
فقط دنبال چاپیدنن،
اون روز سر سفره تیکه ب من میندازه،ظرف خورشت پیش خواهرش بود میگه یوقتی غرق نشی 😐😯
منم حررررص خوردم،یهو گفتم هررررچی سکوت و احترام کردی بس،منم گفتم اگه منظورتون ب اب دار بودن و حالا نیفتاده بودنش،خیر،اونا محتویات غذاس و کاملا جا افتادست
بعد یهو سرخ و سفید شد،اولین بار بود ک اینجور واکنش نشون دادم،گفت با مِن مِن ن منظوری نداشتم،و از این قبیل تیکه ها کلی اون روز انداخت
الان نریزین سرم بگین او فلان،کاراشون خدا شاهده اذیت کنندست،من تازه خوب ترین کاراشون رو تعداد کم گفتم
حالااااا جالب ب من میگن ما سیزده بدر کار داریم و جایی نمیریم،امروز رفتن پیش شوهرم گفتن ما با شما میایم هر جا میرین،
حالا ما هم با خونوادم از قبل هماهنگ کردیم،اگه با ما بیان ایراد نداره،اما نمیان برنامه های ما رو هم بهم ریختن