از ساعت پنج نشستم ور دلش منو ببر بیرون دارم خفه میشم تهشم دیدم خبری نیست گفتم میبری یا برم کارامو بکنم گفت من چیکارت دارم برو کاراتو بکن
اومدم تو اتاقم بلکه بیاد نازمو بکشه اومد گفت من رفتم خدافظ
رفت همشو ریختم توی دلم کلی گریه کردم
از اینور هم مادرشوهرم اومده میگه بیا پذیرایی کن برای مهمونام
منم نرفتم چشمام خیلی قرمزن .
ب شوهرم پیام دادم خفه شدم پاشدی فتی بیرون؟
زنگ زده کلی لحن بد تحویلم داده ک تو رفتی تو اتاق من رفتم...
اون مبدونیت من دوروزه میگم دارم خفه میشم و نبردتم.
اخرشم بدون خداحافی قطع کرد
پیش دوستش خرابم کرد واقعا از شدت گریه قلبم درد میاد