خواهر شوهرم همه رو دعوت کرده بود
مادر شوهرم از اول به بچه هام میگفت بشین، نکن ، دعواش میکرد
اگه اسباب بازی میاوردی وسط، سریع جمع میکرد میگفت خونه شلوغ میشه.
صاحب خونه چیزی نمی گفت این واسه من حرص میخورد
توقع داره بچه ها از اول تا آخر دست به سینه بشین.
حالا همه هم بچه کوچیک دارن
پسرای من از همشون بزرگ ترن. توقع داره مثل آدم بزرگا یه جا بشینن.
بچه هام یکی سه سالو نیم.یکی یک سالو نیم
واقعا باید چی گفت.
همش هم از پسر بزرگم ایراد میگیره.
این چرا اخلاقش اینجوریه. این چرا اینطوری میکنه.
قدیما بهتر می دونند اگه به بچه رو بدی میاد تو سر آدم میشینه
آخر گوشی دادم دست پسر بزرگم. که فقط تموم بشه زود بریم.
همش هم میگه انقدر گوشی نده
چشماش ضعیف میشه
این دفعه دعوتت کردن بگو من و بچه ها نمیایم چون دیدم شما ناراحت می شی.
صاحب خونه چیزی نمیگه مهمان هم باید مراعات کنه وسایل وخونه وزندگی طرف داغون نکنن
مادربیخیال بودنی اطرافیان تذکر میدن
اهمیت ندید
منم دیشب خونه خواهرشوهرم بودم بچه منم ۳ سالشه ارومم هست منم ۷ ماهه باردارم مادرشوهرم تا میدید من نشستم میگفت بچه داره میره تو. شیشه ( تو. اتاق) پاشو بگیرش
انگار مادرشوهر جماعت باید مهمونی و زهر مار عروس کنه
اصلا به وسایل کار نداشتن. مثلاپسرم میرفت تو اتاق بچه خواهر شوهرم که اسباب بازی برداره. میرفت در اتاق می بست. لامپ رو هم خاموش میکرد. تا اسباب بازی میاوردن وسط جمع میکرد. بجز بچه های من سه تا دیگه هم بودن ولی با اونا کار نداشت. بجز این چیزا خیلی کارای دیگه هم کرد که مهمونی رو کوفتم کرد.
من که زدم به بیخیالی ول کنین بابا حوصله دارین. مگه میخوایم چقدر عمر کنیم که حرص این چیزارم بخوریم.
