من هفت ماهه خونه بابامم. قصدمون جدایی هست. شبی یه حسی بهم میگفت الان با زنه تو خونه هستن. منم رفتم دیدم بله. چراغ خونه روشنه. چون خونه تخلیه هست پیش مامانشه همیشه. رفتم دیدم موتورشم تو پارکینگه.رفتم بالا صدای زنه میومد. از شانس بدم همسایه فضولمون منو دید. بهش زنگ زد و اونم سریع اومد سوار شد رفت. من رفتم بالا سه ساعت نشستم تا زنه از تو خونه بیاد بیرون.قایم شده بود. قصد داشتم تا صبح رو پله دم درمون بشینم تا گیرش بندازم. ولی بعد از 3 ساعت خستم شد رفتم . ولی وقتی شوهرم داشت میرفت بهش گفتم کاری میکنم دوتاتون رو اخراج کنن از کار. اخه همکارن سازمان دولتی. فکر کنم همین ترسه بستشون بود.نه؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من پیش دوستم که میرم فال میگیره میبینم هرزه ها که میان فقط دنبال جادو هستن که مردو سمتشون بکشن به ول ...
الهی خیر و خوشی نبینن.حالا یه مرد موتوریه سیکل کارگر.دیگه دعا گرفتن داره اخه. خاک تو سر زنه مثلا دانشجو فوق لیسانسه. و مدیر یه بخش سازمانشون . انگار فقط لنگ شوهرن خاک بر سرا. بیا دو دستی تقدیمت این تحفه . والا