وای وای...
اصلا نمیدونم چکار کنم...
من خودم کربلا رفتم، با اینکه اعتباری بودم ولی شا رژ میگرفتم به شوهرم خبر میدادم...
بعد الان رفته همدان، نگفته رسیده، نرسیده، زنده است، خوبه، بده، هیچی....
انگار نه انگار زن داره
خودمم تو فکرمه...
اولین فرصتی که تنها جایی رفتم میخوام همین کار رو بکنم...
ولی معلوم نیست کی پیش بیاد.
چون عمولا مامانم هست، مامانم همنمیتونم بگم گوشیتو خاموش کن یا جوابشو نده که...
ولی الان موندم همین این بار رو چجوی برخورد کنم؟؟؟
عادی؟؟؟؟
انگار نه انگار که پشیزی به حرفایی که طدم اهمیت نداده؟؟؟
از این به بعد حتی اگه خیلی نگرانش بودی اصلا ازش خبر نگیر بعد بذار حسودیش بشه اگه گفت چرا دیگهزنگیبهت زنگ زنگبزنم بگو وا سفر قندهار که نرفتهذبودی بابا
حالا خبر نگیرم و اینا درست، ولی دلیلت رو نفهمیدم...
بگه چرا زنگنزدی، بگم سفر قندهار که نرفته بودی؟؟؟
خب این که بیشتر باعث میشه دفعه دیگه راحت تر خبر نمیده...
چرا با این کار من باید حتی به فکرش برسه که از این که بعد سعی کنم بیشتر خبر بدم؟؟؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
