من اتاقم بودم بابام صدام کرده شیر سرد میخوری یا گرم یا شیر کاکائو 😌
اینهمه راه اومدم پذیرایی🚶♀️
میگم شیر کاکائو میگه کاکائو نداریم 🤷♂️میگم چرا داریم تو کابینته میگه حسشو ندارم🤦♀️
گفتم خب شیر سرد گفت دیگه داغش کردم🤨
(نمیدونم چرا میپرسه فقط🤔)
اخرسرم میگه این کمه برای تو یه نصفه لیوان شیر داغ داده بهم خودش یه لیوان پر😐
(سلطان فداکاری پدر😳😁)
شیر هم در حدی داغه نمیشه طرفش رفت😐
شماهم خاطره رو مخی و خنده دار دارید تعریف کنید😎