سلام خانوما
با یکی دوستم و مامانم در جریانه این هفته میاد خاستگاری که بابامو راضیش کنیم
زن داداشش خالش فوت شده دیروز
بعد امروز مامان و خواهر عشق من رفتن عصر کویر
من عصر پشت تلفن باهاش حرف میزدم بهش گفتم خب عزیزم خیلی بده ک زن داداشت خالش فوت شده اینا پاشدن رفتن کویر خب درستش نیس اگ بفهمه زن داداشت حتما ناراحت میشه
بعد یخورده این حرفو ک زدم قبلش عصبی بودیم و دعوام کرده بودیم بعد گف خب مگ رفتن خوشی کنن؟رفتن ناهار بخورن برگردن من مقصرم ک اونا رفتن؟گفتم ن ولی خب باید حقو بدی ب حرف من نباید بگی مگ رفتن خوشی
بعد یکم دعوامون بیشتر شد بهش گفتم خدایی نکرده زبونم لال یکی از فامیلای منم بمیرن مامان و خاهرت پاشن برن کویر پس میگی بمن ربطی نداره و مقصر من نیسم؟
دلم میخاست وقتی این حرفو میزنم بگه غلط میکنن اینکارو کنن
ولی گف خببب بمن ربطی نداره مگ من رفتم؟اونا رفتن و مقصرش منم؟
حس میکنم جلوم طرف خانوادشو گرف خیلی عصبیم همش میگم نکنه دوروز دیگ عقد ک کردیم باز سر هر حرفی طرف مامان و خواهرشو بگیره؟