سلام دوستان امروز با همسرم بحثم شد میدونید سرچی پدر مادر من خونه شون رو تخلیه کردن وسایل کهنشون گذاشتن واسه فروش البته یه چیزی هم گیر من میاد. یه ضبط بزرگ بود با ۴ تا باند از این قدبمی ها یکی میخواست بیاد شب ببر ساعت ۹ نیم همسرم خواب بود گفت به من چه من خوابم میاد نوکر پدر مادر تو نیستم منم اون موقع شب نمیتونستم بیارمش فرداش به همسرم گفتم اگه ظهر میای خونه واسه بزارمش تو ماشین بیارم که این پسر شب که میاد بهش بدم چون پسر سر کار میرفت نمیتونست زودتر از ۹ نیم بیاد بعد دم در وایساد گفت برو بالا بیارش گفتم نمیای کمکم گفت به من مربوط نیست منم گفتم ایشالا بمیری بعد یه هو لجش گرفت گاز گرفت که بره نشد بیارمش امدم خونه با هم بحثمون شد گفتم حق نداری غذای من بخوری و اینکه شب پیشم بخوابی خلاصه شوهرم یکم کله کرد دعوامون شد بد حالا رفت مغازه احتمالا غذا سفارش داده پدر شوهرم گفته مگه خونه غذا نخوردی اونم گفت نه با من بحثش شد حالا پدر شوهرم تو واتساپ هی مسج میده سر چی بحثتون شده که همسرم غذا نمیخوره و... نمیدونم چی بگم جوابش ندادم دوباره پرسیده چرا جواب ندادی