ببین عزیزم من دو تا دختر بزرگ کردم
دو تا شون هم فوق العاده بد غذا بودن سر اولی همش در حال غذت درست کردن بودم باورت نمیشه روزی سه چهار بار غذاهای مختلف درست می کردم بلکه یه ذره بخوره فقط و فقط شیرمو می خورد به هر ترفندی می ذاشتم دهنش تف می کرد و چون همیشه گرسنه شب تا صبح همش بیدار لود و نق میزد . انقدر می نشستم گریه می کردم چشمان باد میکرد مادرم می گفت یه روزی این کارتو یادت می افته خندت می گیره یکی از اقوام دورمون بهم توصیه کرد سیب زمینی سرخ کن بهش بده . چند بار سرخ کردم نمک زدم بهش دادم دیدم می خوره .گهتم نه ضرر داره .تازه خاصیتم نداره فقط می خواستم به هر زوری باشه گوش و مرغ و برنج بهش بدم خلاصه سر اولی هم هونو زجر دادم هم خودمو . به دختر دومم که رسید این داستان تکرار شد چند ماهی هرشب سیب زمینی سرخ کردم بهش دادم . هم خیلی خوب می خورد هم سیرش می کرد یه کم که وزن گرفت دیگه خودش کم کم به غذا افتاد .
امتحان کن نتیجه می گیری بعضی موقعاباید بین بد و بدتر انتخاب کنی
انشالله دخترت که وزن گرفت بگو خدا پدرشو بیامرزه