یه شب خواب دیدم دارم میرم مدرسه
کتابا دستم بود و داشتم از کوچه رد میشدم
همین جور مردمو میدیدم که زل زدن بهم
یه حس عجیبی بهم دست داد
واسم سوال شد که چرا اخه همه منو نگاه میکنن؟
همینجور که داشتم خودمو چک میکردم یهو چشمم افتاد به پاهای لختم
که بدون شرت و شلوار داشتم تو خیابون قدم میزدم
خلاصه خودمو زدم به در و دیوار تا بیدار شدم