سلاممادربزرگشوهرم دیروز صبح فوت شده.من توی این ۹ماه اصلا ندیدیمش
من ۹ماهه ازدواج کردم خیلی احترامخونواده شوهرمو میگیرم و باادبم.دیروز صبح وظیفه مننبوده رفتمخونه مُرده و بعد رفتیم جایی کجنازه رو میشستن
صبح رفتمتشیع جنازه نماز میت خوندیم بعد دفن ککردنش شوهرم سریع پاشد با داداشاش و فامیلاش رف من قشنگ روبروش بودم یه کلام نگف به من ک دارممیرم خونه مامان بزرگمهمهمیان تو همبیا
خونواده شوهرم همه رفتن یه کلام به من نگفتن
خیلیی ناراحت شدم مخصوصا از شوهرم.من احترامگرفتمبراشون فامیل مننیس منبخاطر احترام شوهرم و خونوادش رفتم درصورتیکه پیرزن ۹۰ ساله ای ک اصلا ندیدمش رفتن نداش جلسش
خیلی ناراحت شدماز دست شوهرم.برادرشوهرم اومد دنبال جاریمباهمرفتن ولی هیچکی به مننگف
بعد از نیم ساعت شوهرمزنگ زده کجایی گفتم خونم
گف باشه خدافظ
حالا بعد از دوسه ساعت اومده خونه ی ما اصلا نگاش نکردم اونم ناراحت شد رف
گف عصرمبه منزنگ نزن
ساعت ۳تا ۵ ختمه منم نمیرم