سلام نمیخام ناراحتتون کنم ولی انگار خدا ازم رو شو برگدونده الانم با گریه دارم مینویسماز ی طرف غربت از ی طرف مریضی پدرم ک روزای اخرشه ازی طرف ناسازگارو بدهنی شوهرم هر وقت من خاستم جلوی بی ادبی بچمو بگیرم تربیتش کنم میتوپه ب من بجای اینکه بچه رو تربیت کنه جلوی بچه اصلا بهم احترام نمیزارع منم از ترس ک بزنم نمیتونم جواب بدهنیاشو بدم خسته شدم خدایا قلبم دیگه درد میکنه ب کدوم غمم فکر کنم کاش حداقل پیش خونوادم بودم