امروز يكى از اقواممون كه معرف من و شوهرم هم بود از خارج از كشور زنگ زد و كلى حرف زديم
از اول تا اخر ميگه شوهرت خيلى خوبه و اله و بله و كلى از شوعرم تعريف و اينا
حالا اين خيلى هم خوبه كه از شوهر من تعريف ميكنه
اما مسئله اينجاست با يه لحن خاص و يه جور خاصى تعريف ميكرد كه بهم بر خورد طورى ميگفت انگار من يه زن ٦٠ ساله ى بيوه با يه بچه ام كه سوادم ندارم زشتم هستم بعد شوهرم كه بهترين مرد روى زمينه و خوشگله و پولداره و ٣٠ ساله اس اومده لطف كرده منو گرفته
از اون موقع كه زنگ زده فكرم درگيره
انگار همش ميخواد منت بذاره كع معرف ما بوده
اخه پدرم كمى دستش تنگ بود و زندگى كمى فقيرانه داشتيم ميگم شايد با خودش فك ميكنه خيلى لطف كرده به من كه شوهرمو بهم معرفى كرده در حاليكه واسه من اصلا ملاك پول و اينا نبوده و نيست هرچند شوهرمم خيلى پولدار نيس حقوقش فقط ٢/٥ ميليونه
ببخشيد طولانى شد خواستم بگم يكم خالى بشم