من عقد هستم و خیلیی هم احترام مادرشوهر و پدرشوهرمو دارم ولی اونا اصلا احترام ندارن فک میکنن من سر دست خانوادم موندم که اینجوری برخورد میکنن دیروز مادرشوهرم زنگ زده میگه شب نیا پیش شوهرت بخواب شما عقدید براش حرف درست میکنن درست گفت نیا خونمون اینقدر دلم شکست سپردمش دست خدا. من همیشه یک روز درمیون زنگ میزنم احوالشو میگیرم ولی اون اصلا ی بارم زنگ نزده میگه وظیفه عروسه همش زنگ بزنه الان دوهفتس زنگ نزدم دیروز دخترش که از من ۳سال کوچیکتره پیام داده لباس داری؟ منم گفتم چه طور گفت عروسی داریم گفتم ی چیز خوب بپوشی خیلیییی دلم شکست
اینا نشونه یه خانوداه بی فرهنگه
همسرت چی میگه؟
خب بهتر رابطتو کم کن من از خدامه مادرشوهرم اینطور بگه من سال تا سال نرم خونشون به شوهرت بگو معذبم اونجا
چه قدر بد
طوری نیست عزیزم ذات خانواده شوهر همینه ننم روزی خواهر شوهر می شم ولی با خود عهد بستم عروسمون اذیت نکنم اگه جنبه داشت عین خواهرم اکه نه احترامش دارم
بعدم خوب نرو مادرش خیلی روداره این پسرشه که از تو دور باشه باید به تب وتاب بیفته نرو خونشون تاوقتی که دعوتت کنن
من هی میگم تو دوران عقد نرید شب بمونید خونه مادرشوهر براهین چیزاس الانم دیر نشده کم کم خودتو پیدا کن جم جور کن روابطت رو
اشکال نداره از این به بعد تا دعوت نکردن نرو
ماهی یه بارم زنگ بز حالشو بپرس
منو الان یکساله دعوت نکردن هنوز نرفتم خونشون
با زبون خوش بگو مثلا دیروز مامانت زنگ زد گفت به خاطر حرف مردم نیا که شب بمونی بعدم بگو تا الان که اومدم خانوادم به من اعتماد داشتن ولی الان با این حرف مامانت نه تنهاخانواده من بلکه فهمیدم خانواده خودتم اعتماد به کنترل رفتارت ندارن وگرنه به نردم چه الان دیگه عادیه این رفت و امدا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
26 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
