خواب ميديدم مهمون امده خونمون خيلي شلوغ بود بعد مهمونا خودشون داشتن واسه خودشون غذا درست ميكردن بعد من توي حياط داشتم لباس ميشستم و پهن ميكردم روي بند لباس خيلي لباس شسته بودم ديگه هوا تاريك شده بود امدم تو خونه يه طوفان و شن و بارون هم زمان گرفت لباسام كلا كثيف شد خيلي طوفانش وحشتناك بود