میشه یکی فالمو بگیره اگه بلده؟؟؟؟؟ صفحه 2

maryammh

عضویت: 1397/08/22

تعداد پست: 903

بیا عزیزم خودوم گیروم برات

1397/11/05

|

21:21

0 نفر لایک کرده اند ...

mahsa78

عضویت: 1397/04/09

تعداد پست: 22795

اصلا به جای فالگیر شما حدس بزنین بگم درسته یا غلطه

بگو بگو

1397/11/05

|

21:21

0 نفر لایک کرده اند ...

___آرامش___

مدیر استارتر

عضویت: 1397/09/02

تعداد پست: 5882

بیا عزیزم خودوم گیروم برات

بگیر عزیزممم

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

1397/11/05

|

21:22

0 نفر لایک کرده اند ...

maryammh

عضویت: 1397/08/22

تعداد پست: 903

منتظری ولی انتظاری نیست یه کاری رو میخوایی انجام بدی ولی کمی به عقب میندازی یه نفر تو زندگیت می بینم حالا یا هست یا بود یا میاد

1397/11/05

|

21:22

0 نفر لایک کرده اند ...

___آرامش___

مدیر استارتر

عضویت: 1397/09/02

تعداد پست: 5882

بگو بگو

چی بگم

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

1397/11/05

|

21:22

0 نفر لایک کرده اند ...

___آرامش___

مدیر استارتر

عضویت: 1397/09/02

تعداد پست: 5882

منتظری ولی انتظاری نیست یه کاری رو میخوایی انجام بدی ولی کمی به عقب میندازی یه نفر تو زندگیت می بینم ...

خخخخخ خب

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

1397/11/05

|

21:23

0 نفر لایک کرده اند ...

maryammh

عضویت: 1397/08/22

تعداد پست: 903

درسته؟؟

1397/11/05

|

21:23

1 نفر لایک کرده اند ...

mahsa78

عضویت: 1397/04/09

تعداد پست: 22795

چی بگم

نیتتو بگو تا بگم میرسی بهش یا ن

1397/11/05

|

21:23

1 نفر لایک کرده اند ...

maryammh

عضویت: 1397/08/22

تعداد پست: 903

😂😂😊ادامشو بگم

1397/11/05

|

21:23

1 نفر لایک کرده اند ...

___آرامش___

مدیر استارتر

عضویت: 1397/09/02

تعداد پست: 5882

نیتتو بگو تا بگم میرسی بهش یا ن

نیتم خیره

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

1397/11/05

|

21:24

0 نفر لایک کرده اند ...

___آرامش___

مدیر استارتر

عضویت: 1397/09/02

تعداد پست: 5882

😂😂😊ادامشو بگم

بگوو و

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

1397/11/05

|

21:24

0 نفر لایک کرده اند ...