من با همسرم قرار گذاشتیم این یک شب هیچ اتفاقی برامون مهم نباشه، هرکی اومد حرفی زد، مامان اون یه حرفی زد، بابای من یه درخواستی داشت یا هرچی و هرچی برامون مهم نباشهو دخالت نکنیم، غذا خوب وبد یا بد بود، سالن خوب وبد یا بد بود، چون کاری اون لحظه از دستت بر نمیاد پس فکرشم نکن، وقت برای فکر کردن زیاده
یه کار خیلی مهمه دیگه هم که کردیم این بود که خیلی دقیق برنامه ریزی کردیم که وقت کم نیاریم، به خاطر همین ما حتی وقت زیاد هم آوردیم و زمانی که تو باغ کار عکاسی تموم شد هنوز یه ساعت تا زمان عقد وقت داشتیم رفتیم کلی دور دور تو خیابونا یه آبمیوه هم خوردیم با هم خیلی خوش گذشتتت