عزیزم تمام اونچیزی که باعث میشه شوهرت احساس بیحرمتی کنه رو مشخص کن
مثلا شوهر من بشدت بدش میاد دخترم یجاهایی به حرفش اهمیت نده. بدخترم گفته وسایلاتو جمع کن ... دخترم گفته بعدا
اینجاست که میدونم الان شوهرم منفجر میشه. سریع وارد عمل میشم. دخترم تو هر وضعیتی باشه حتی موقع نگاه کردن تلویزیون هم باشه سریع تلویزیون رو خاموش میکنم. دستشو میگیرم میبرم اتاق میگم تا بحرف بابات گوش ندادی حق نداری تلویزیون ببینی
اون لحظه ممکنه دلم بحال دخترم خیلی خیلی بسوزه. ولی اینکه بذارم از پدرش 4 تا حرف بشنوه و شخصیتش زیر سوال بره برام تحملش سخت تره
مثلا توی برخورد با خانوادم
به تمام خانواده گفتم شوهرم بشدت حساسه. یا مراقب باشید رفتاری کنید که شوهرم ناراحت نشه یا اگه نمیتونید نمیتونم باهاتون رفت و امد داشته باشم. یتعدادیشون تونستن یتعدادیش هم نتونسته که ارتباط با اونا و به حد اقل رسوندم
یا حتی ممکنه تو برخورد با اونایی هم که ارتباط دارم دوباره کدورت پیش بیاد/ اگر شوهرم گلایه کنه میگم اره نباید فلان حرکت یا فلان حرف رو میزدن بهشون میگم که ناراحت شدی
اونم میبینه دارم بجای مقابله باهاش همراهی میکنم میگه ولش کن حالا چیزی نشده
یا مثلا من چشم دیدن فلان جاریمو ندارم. خودش هم میدونه. یروز میگه بریم خونه برادرم. اون لحظه ممکنه حس اینکه ببینمشون رو نداشته باشم. میگم باشه عزیزم خودم هماهنگ میکنم. بعد زنگ میزنم بجاریم حال و احوال میگیرم بدون اینکه اسمی بیارم که میخواییم بیاییم خونتون قطع میکنم و بشوهرم میگم فک کنم مهمون دارن خونشون شلوغ بود منم چیزی نگفتم که میخواییم بیاییمو معذب بشن
یا یروز دیگه که نمیتونم دوباره چنین بهونه ای رو بیارم خودم بشوهرم میگم پاشو بریم خونه داداشت حالا زنش بده خودش که بد نیست دوست ندارم ارتباط فامیلیمون از بین بره. اون یا میگه بریم. یا میگه بیکاری زنش شعور نداره کجا بریم