2777
2789
عنوان

دوس ندارم جدا شم کمکم کنید

4713 بازدید | 165 پست

سلام من مادر دوتا بچم نزدیک سه سال ازدواج کردم توی این سه سال همش زجرو بدبختی کشیدم از شوهرمو خانوادش

اول که بگم من با شوهرم با عشق ازدواج کردیم وخیلی همو دوست داشتیم 

وقتی نامزد کردیم مادرش خیلی منو اذیت میکردو بهم حرف میزد و تیکه مینداخت که لاغری مادرت بهت نون نداده بخوری و خیلی ناراجتم میکرد ولی من واقعا انقدر غرق عشق شوهرم بودمو شاد گوشی نمیدادم و ردش میکردم و کاراشو درگ نمیکردم مثدا خرید عروسی میرفتیم انگار کسیش مرده عزا میگرفتو هی حرف میزد ب شوهرم و عصابشو میریخت بهم و وقتی میرفتم خونمون میومدم دوباره خونشون که طبقه بالاش دست شوهرم بود میدیدیم تمام ویایلامو گشته خیلی اذیتم میکرد و ما قرار بود طبقه بالا بشینیم ولی انقد بهم حرب زد ک شوهرم گف میریم اپارتمان میشینیم وقتی فهمیدن میخاستن بمیرن من یک هفته قبل عروسیم فهمیدم باردارم و شوهرم خودش بچه میخاست و انقدر غرق عشق بودیم وقتی فهمیدیم اشک ریختیم و ...ولی من گفتم به کسی نگو ولی شوهرم گف به کسی ربط نداره و کسی حق دخالت نداره وقتی فهمیدن خانوادش جز مادرش کسی چیزی نگف خدای مادرش انقد ب من متلک مینداخت ک میگف دخترا من چن سال نامزد بودن و هیچی نشد و تو نتونستی خودتو نگه داری ..... و... خیلی حرفا ک شرمم میاد بگم ولی واقعا بخاطر شوهرم اشک تو چشمام جمع میشدو چیزی نمیگفتم درصورتی ک خانواده من باید شاکی میشدن ک چرا اینجوری شده مادر اون شاکی بود البته بگم خواهر شوهرای من سه ناشون دیر بچه دار شدن بعد ۱۱ سال و وقتی فهمیدن من باروارم بجای خوشحالی داشتن سکته میکردن من بچه بودم و واقعا درک نمیکردم و نمیشناختمشون من شب عروسیم نزاشتن برقصم مادرشوهرم همش میگف بشین غش میکنی ابرومونو میبری و خیلی شب بدی بود و من اخر شب حالم داشت بهم میخورد از این وضعیت وقتی اخر شب میخاستیم بریم خونمون ی چیزی گذاشت در گوش شوهرم ک ازاین رو ب اون رو شد اون شب برای من شروع بدبختی شد برای جهیزیه بردنم خیلی خاطرع بدی دارم اولا ک من ۷۰ میلیون جهیزیه بردم و تو راه وقتی داشتیم میرفتیم هی زیر لب میگف مبلا هم خود شوهرم خریده و ما از دروغ میگیم خودمون خریدیم وقتیم اومد جهازمو دید میخاستیم بچینیم قرار بود بچینیم بعد بیان بببینن ک دعوا درست کرد منم تمام دهنم تبخال شده بود مریض بودم و بهش گفتم خودم میچینم ممنون و دایساد دادو بیداد ک اینجا جای من نیستو بریم ک مامانم بهش گف حاج خانوم چرا ناراحت مبشی حالش بده ی چیزی گفته ناخوشه به مامانم گف برا چی حالش بد نیست بره زیر پسرم بخوابه ک مامانم جوابشو نداد و من اینو امسال فهمیدم ک ب مامانم گفته ولی مامانم رفت ب شوهرم گف ک مامانت چی گفنه ک ازدستش خیلی ناراحتم گله گیشو کرد

ناهاز عروس خانوادم اوردن خونه پدرشوهرم ک ی برنجش ب منو شوهرم نرسید ب ما آب گوشت دادن خوردیم 

برای پاتختی همش مسخره میکردن 

قرار بود سومین عروس مهمونی رو از طرف ما بریم ک شوهرم رانندس رفت سرویس منو گذاشت خونه مادرم اینا قرار شد فردا بیاد سداغم 

از سرویس اومدم هرچی زنگ میزدم ج نمیداد زنگ زدم و گفتم کجای گفت خونه اقامم و نمیام ب اون خونه تو زندگی کن نیستی منم بدون حبر خانوادم رفتم خونمون و زنگ زدم ولی باز نیومد رفتم خونه مادرشوهرم .شوهرم نشسته بود تو اتاقو بهش گفنم بلند شو بریم خونمون چرا اینجای گف نمیام اونجا جای من نیستو خیلی حرفا ک یادم نمیاد و در اصل برام عذاب اوره یهو مادرشوهرم اومد گف زندگی کردی ای خورت زندگی کنی بی سروسامون ک بلد نیستی ن بپزی ن بشوری ن شوهر داری کنی و ننت چی بزرگ کزده منم گفتم ب شما ربطی نداره مجید بلند شو بریم دستشو کشیدم داشتم میمردم از بغض ک اومد گف دس بچمو نکش کندیش گرف زدم ک شوهرم جداش کردو خواهراش اومدن گفتن چته خورت زندگی کنی چته منم گفتم شما چتونه چی میگید پدرشوهرم اومو کلی فحاشی زشت کرد و منم گفتم دستون درد نکنه بابا از شما انتظار نداشتمو رفتم ک بیام از خونه بیرون ک شوهرم نزاش تو راهرو و جلو درو گرفته بود خواهرش از ی طرف سینه کوبی میکرد مادرش از ی طرف منو چنگول میگرف و دستمو میکند و شوهرم نگاشون میکرد من م داد زدم گفتم ولم کنو اومدم بیرون وقتی اومدم بیرون نفسم گرفته بود بالا نمیومد تو کوچه نشستم مادرشوهرم اومد بالا سرم ی چک زد تو صورتم و گف یادته با پسرم دوس بودی ک...بهش دادی و کلی حرفای زشت منم فقط بهش گفتم جواب حرفات با خدا و پدرشوهرم اومد سراغم گف هرجا میخا بری ببرمت بهش همه چیو گفتم ک زنش چقد اذیت میکنه و گف بریم خونه با من رفتیم خونه و شوهرم رفت بیرون و پدرشوهرم ب مادرشوهرم چندتا حرف زد و اونم رفت نون بگیرع ک مادرشوهرم شروع کرد حرفای بد بد زدن و واقعا نتونستم تحمل کنم از خونه زدم بیرون تو راه شوهرمو دیدم سوارم کرد هی گف ببخشید و من داشتم سکنه میکردم باورم نمیشد این همون مردیه ک من عاشقشم و وقتی خانوادش بی خودو بی جهت اینجوری کردن فقط تماشا کرد منم وسایلمو جم کردم زنگ زدم رفتم خونمون و این شد اولین دعوا و قهر یک ماه قهر بودم شوهرم ن زنگب نچیزی هیچی......ن خانوادش اصلا براشون مهم نبود تاااینکه من رفتم خونخ خودم چون باردار بودم و داشتم از دوریش دیوانه میشدم 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای من موندم شما دخترها مگه دوره آشنایی ندارین که بفهمین طرف بچه ننه اس؟ بالاخره ی جا تابلو میکنه.حالا بحث اعتیاد و خیانت میگیم شاید بعد ازدواج پیش بیاد اما این بچه ننه بودن ی جا تابلو میشه

زندگیمون باز خوب بود ک هرروز مادرشوهرم زنگ میزد ناهارو شام بیاید اینجا و اصلا نمیزاشت توی خونمون بمونیم چند ماه اینجوری گذشت من سر پسرم باردار بودم و حال بدی و همش خستگی و خواب الودگی طبقه پایینشون ی اتاقه بود و من وقتی شوهرم میرفت سرویس باید اونجا میموندم چون اجازه نزاشتم توی خونه خودم تنها بمونم خیلی دوران سختی بود و وقتی شوهرم نبود حتی نمیتونستم استراحت کنم نمیزاشت کسی کار کنه و اونوقت همش میگ من کلفتی همه رو میکنم درصورتی ک فقط غذا درست میکرد من جارو میکردم دستمال میکشیدم سفرع مینداختمو جمع میکردم و ظرف میشستم و همش ب شوهرم میگف این می خوابه جز خواب کاری بلد نیس نزدیک بدنیا اومدن بچم هی به من میگف ۱۱ ماهه خوابیدی بینم چی میاری حالا ی بچه ی کیلویی منم گفتم بچه ها شما ده کیلد بودن گف اره مجید ۹ کیلو بوده باباش گف بسه مجید دو کیلو بودو شوهرم گف ب من بو رفتنت میاد بیا ببرمت خونتون امشب بمون میخا برم سرویس تو راه کلی دعوا کرد ک چرا اینجوری گفتیو باز دعوا و دعواااا منو گذاشت خونمون تا چند ماه منم واقعا افسرده شده بودم و نمیدونستم چکار کنم بهش زنگ میزدم ج نمیداد میگف بمون خونه اقاات و مامانم زنگ زد خونشون گله بکنه مادرش کلی فحاشی کردو قط کرد 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

وقتی

مغرورجذاب83 | 14 ثانیه پیش
2791
2779
2792