من اول دوم راهنمايي بودم تازه موبايل دار شده بودم ازاين موبايل نوكياها كه درب پشتشون استيل بود.. خلاصه با پسرهمسايمون كه الان كه فكرشوميكنم خيليم خزوخيل بوده كمي اس بازيكرديم مامانم فهميد..يه قيامتي به پا شد كه حسين تو صف اولش سينه ميزد !! كل رفاقتمون ٣ روزم نشد😂اون شداولين واخرين دوست پسره زندگيم