دیروز با شوهرم رفتیم آبادان ماهی و ادویه بخریم باااااااد شدید بود رفتیم ناهار خوردیم وقتی اومدیم بیرون من گلاب به روتون دسشوییم اومد😕 رفتیم پشت بازار مرکزی دسشویی. پسرم بغل شوهرم بود چون باد خیلی شدید بود و هوا هم سرد بود نشسته بود تو ماشین😏 این کسی که دم در پول میگیره هم نبودش فکرکنم بخاطر باد شدید در رفته بود🙄 منم رفتم قسمت زنونه دیدم یه مرد ۳۸ ۳۹ ساله داخله قسمت زنونه نشسته رو زمین دولا شده داره مواد میزنه😑😑 بعد به من میگه ابجی بیا تو😨😨منم فرار😩😩 شوهرم گفت پ چرا زود اومدی گفتم صابون نداشت دیگه نرفتم😐بعدش تا اهواز خودمو گرفتم رسیدم در اسانسور جیشم ریخت رو زمین😢😢 شوهرم از دیشب همش بهم میگه شاشو😳😳😳😳😳