بچه هااااا بیاین امروز از حس و حالتون بگید در تغییر باورهاتون...
بیاین بگید چقد موفق بودید باورتون رو عوض کنید؟؟؟
چقد به باورهای درستتون نزدیک شدین؟؟؟
یا هنوز کلی حس شک و تردید توی دلتونه؟؟؟؟
من میام اینجا هرروز حس خوبم رو باهاتون تقسیم میکنم فک نکنید لز اول انقد حسم عالی بود...
الان همین دو روز پیش،، خیلیییی تلاش میکردم حسم خوب شه ولی ی طوری بود همه چی پشت سر هم...
صب پاشدم ماشین برداشتم برم چن جا کار داشتم اول از همه میخاستم برم نجاری ک همیشه میرفتم برای برش چوبام دیدم ای بابا بنزین ندارم ک 😐 مجبور شدم کلی مسیرم چپ شه برم پمپ بنزین ک اونم شلوغ بود حسابی کلی الاف شدم...
بعد گفتم ولش کن میرم نزدیک خونه مامانم ی نجاری پیدا میکنم...رفتم بعد کلی گشتن ی نجاری پیدا کردم ک برا چهار تا چوب برش زدن کلییییی پول ازم گرف ک هنگ کردم آخه نجاری ک همیشه میرفتم هیچی نمیگرفت هیچ وقت ازم..
خلاصه پولو دادم نشستم تو ماشین گفتم خدایا چی داره میشه امروز!!!.هی پاکسازی کردم هی گفتم حتمن خیری توشه درست میشه...اصلا ناراحت نشدم هی بی تفاوت زد شدم گفتم میگزره...درست میشه خداروشکر ک منو به خودم میاری با این اتفاق ها ک به جاهای بالاتر برسم....هی من تلاش میکردم حسم خوب کنم ولی دنیا دست بردار نبود ک😅😅
اومدم خونه مامانم بعدش جلو در پارکینگ ماشین پارک بود 😐 باز صاحب ماشینو پیدا کن...
خلاصه شبم اومدم خونه همسرم ک اومد دیدم حسش خوب نیس..باز گفتم حتمن مشکل کاری براش پیش اومده پاپیچش نشدم...باز بی خیال از همه اتفاق ها مشغول کارای روزانم شدم...
ازونجایی ک همسرم حقوقش رو میریزه ب حساب من😅 پرداخت قبض ها با منه...
همون شب قبض گاز اومد کلییییی زیاد با اخطار قطعی 😐 نمیدونم کی اونهمه اخطار داره بوده من توجه نکردم 😂😂
خلاصه گفتم اوکی فردا پرداخت میکنم اشکال نداره و من هرچیزی از حسابم بردارم ۱۰ برابر برمیگرده و این حرفا...
شب خوابیدم صب پاشدم دیدم مامور گاز اومده گاز قطع کنه...خلاصه شماره کنتور پیدا نکرد قطع نکرد گف باز برمیگردم 😂 باز من بی تفاوت و بدون اینکه ناراحت شم گفتم باشه 😅
ی ساعت بعد همسرم زنگ زد خطم ی طرفه شده 😐
خلاصهههه ک من مونده بودم با اینهمه اتفاق...
تازه کلی خرید هم داشتم ک باید زود انجام میدادم برای کارهای نقاشیم....
بعد با خودم میگفتم خریدای نقاشیم مهم تره و پل من قبض هارو...
بعد یهو به خودم اومدم گفتم من ثروتمندم ک انقد قبض اومده و خداروشکر گردم ک داشتم و استفاده کردم....و سریغ هر دو قبض رو ریختم...بعدم بقیه مساعل خیلییی راحت انجام شد دیروزم حتی مهمونی دادم نمیدونم چطوری برکت کرد حسابم،، خریدای نقاشیمم انجام دادم...
حالا امروز دارم پاداش اون صبر هایی ک تو لحظه های سخت کردم رو میبینم...
مثلا میتونستم موقع نجاری ک اونهمه پول گرف کلی عصبانی شم تا دو روز غر بزنم😐ولی چیکار کردم سریع ب حودم اومدم ریلکس کردم گفتم حتمن روزیش بوده نوش جونش اشکال نداره😋 ولی اتفاق های بد بعدی هم ک پشت سر هم بودم روم تاثیر نزاشت...
و امروز ک اینجا نشستم خیلییی خوشحالم با کلی حس خوب کلی اتفاقای خوب😋😋😋😋
پس صبر کردن تو اتفاق های بدو یاد بگیرین...
چون زمانهای خوبی و خوشی ک شاد بودن هنر نیس