بچه ها من امشب تولدم بود بعد دوستم که اومد گفت یه پسری هست مزاحمم میشه میتونی بزنی..... بشناسم بعد داشتم آرایش می کردم گفتم. مینا گوشیم بیار آورد گفت میخوای چکار کنی گفتم میخوام...... بعد شماره که خوند برام مینا دوستم گفت این شماره می شناسم بدبخت شدم مریم سکته اش میزنه گفتم کیه گفت این همونی هست که مریم دختر داییم عاشق این پسره و پسره هم به تظاهر عاشقه یعنی کوفتم شد این دو تا عاشق هم بودن که نگو حتی مریم بخاطر پسره با خانوادهاش دعوا کرد مینا زد زیر گریه گفت چجوری به مریم بگم یعنی کاشکی تولد نمی گرفتم همش فکر این پسره بودم