2777
2789
عنوان

خاطره زایمان من که دو روز طول کشید

2048 بازدید | 21 پست

دوستان در ابتدا بگم من آلمان زایمان کردم و تیم خیلی خوبی همراهم بود که زایمانی که طبیعی غیر ممکن بود را ممکن کرد

اینا گفتم آلمان بوده که برا کسی ابهام پیش نیاد که چطوری اینقدر رسیدگی کردن، چون خیلی شنیدم در ایران اینقدر تحمل و همراهی از طرف بیمارستان نیست

تو چند پست خاطره را می ذارم که بتونم مراحل مختلف را خوب توضیح بدم

عواملی که باعث شد این زایمان نهایتا طبیعی انجام بشه

۱- حضور همسرم در تمام لحظات 

۲- ماماهای خیلی مهربون و صبور

۳- پزشکهای مسئولیت پذیر

۴- یه تصمیم گیری به موقع و فوق العاده

اینجا تا ده روز بعد از هفته چهل صبر می کنن ببینن آیا دردها سراغ خانم باردار می آد یا نه و بعد از این تاریخ اقدام به روشهای القایی می کنن

من در هفته ۴۰ و شش روز بودم که صبح بین ساعت ۶:۳۰ تا ۷:۳۰ دیدم برای پنج بار لباس زیرم خیس شد، صبر کردم ببینم چی می شه دو ساعت بعد دیدم دوباره ازم آب می آد ولی مقدارش یه کم بیشتره، دوش گرفتم صبحانه خوردم و ساک بیمارستان را برداشتم و رفتیم بیمارستان

اول نوار قلب جنین و آزمایش ادرار گرفتن از وضعیت جنین که مطمئن شدن، تست کردن و گفتن کیسه آب پاره شده همون موقع یه حجم قابل توجه ای ازم آب رفت سونو کردن و گفتن یه مقدار آب تو کیسه آب هست و من را بستری کردن و هر هشت ساعت یکبار بهم آنتی بیوتیک می زدن و آزمایش خون می گرفتن

و هر دو ساعت یکبار نوار قلب جنین را می گرفتن و منتظر شروع دردها بودن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ساعت هشت شب دردهای نامنظم شروع شد از ساعت ۱۲ شب دردهای منظم هر ده دقیقه یک بار شروع شد و بعد شد هفت دقیقه یکبار و پنج دقیقه یکبار و شدتش بیشتر می شد بطوری که داد می زدم

ساعت سه صبح پرستار بخش منا فرستاد سالن زایمان برا نوار قلب، نوار قلب اوکی بود و گفتن برگرد تو بخش تا دردها با فاصله سه دقیقه شروع بشه بعد بیا بخش زایمان

همونجا از شدت درد منی که با تمام قوا رفته بودم تا زایمان فیزیولوژیک داشته باشم ازشون خواستم بهم مسکن بدن و اونها مسکن دادن و یه دارو دیگه که بعدا گفتن دهانه رحم را نرم می کرده

برگشتم تو بخش و دردها کمتر شد طوری که بیست دقیقه یکبار شدتشم کمتر شد، هشت صبح رفتم برا نوار قلب و معاینه

بعد معاینه با کمال تعجب گفت الان دهانه رحم شما اندازه دو سانت هم باز نشده براشون عجیب بود این همه درد که انتظار می رفت به زایمان داریم نزدیک می شیم فقط کمتر از یه سانت دهانه رحمم باز شده بود

من برگشتم بخش و شروع کردم به پیاده روی دردها کمتر و‌کمتر می شد

البته هشت صبح دوباره همون دارو را داد تا دهانه رحم نرمتر بشه و دارو دوبرابر بود

ساعت ۱۱:۱۵ دقیقه رفتم برا معاینه و نوار قلب

بعد از معاینه گفت وضعیت مثل صبح هست و یه ژل از طریق واژن تزریق کرد که باعث القا دردهای زایمان می شد

رفتم برا نوار قلب. دردها شروع شدن هر پنج دقیقه یکبار و شدتش هی بیشتر می شد

دردهام با خانمی که کنار من بود و یک ساعت بعدش زایمان کرد کاملا مشابه بود

همراه با نوار قلب شدت دردهای منم و فاصله دردها اندازه گیری می شد

دیدن که وقتی من دردم شروع می شد ضربان قلب جنین نامنظم می شه و منا منتقل کردن اتاق زایمان با یه ماما همراه برای تحت نظر گرفتن شرایط من. ماما فوق العاده مهربون و خوبی بود نه فقط وظایف خودش را انجام می داد از لحاظ روحی حسابی ساپورتمون می کرد

تو اتاق زایمان بهم سرمی وصل کردن که مدام دارو القا درد را وارد خون می کرد، همزمان با این روش القا روش القا بوسیله ژل از واژن هم انجام می دادن، تا ساعت چهار بعد از ظهر مدام نوار قلب گرفتن و دیدن تو هر درد من ضربان قلب جنین نامنظم می شه، همه این اتفاقات توسط دکتر و یه ماما دیگه تو یه اتاق دیگه کنترل می شد، اونجایی که من بودم را شلوغ نمی کردن تا من استرس نگیرم شدت دردها در حد نزدیکی زایمان بود

ساعت چهار بعد از ظهر دکتر معاینه کرد و گفت هنوز پنج سانت هم باز نشده

گفتن جنین استرس داره که موقع دردها ضربان قلبش تغییر می کنه و تصمیم برا این شد از جنین آزمایش خون بگیرن ولی این کار هم خیلی سخت بود چون دهانه رحم پنج سانت هم باز نشده بود و خون گرفتن از جنین اصلا راحت نبود دوباره خون گرفتن تا مطمئن شدن جنین مشکلی نداره در غیر این صورت سزارین می شدم

البته تیم پزشکی تصمیم داشتن سزارین کنن چون می گفتن با این روندی که دهانه رحم باز می شه خیلی زمان می بره و این استرس جنین و پارگی کیسه آب خطرناکه، دکترا تصمیمشون را به ما اعلام نکردن و منتظر موندن تا ببینن من چقدر می تونم تحمل کنم

منم که از شدت درد دیوانه شده بودم چون فقط درد می کشیدم ولی پیشرفتی در روند زایمان نبود

من قبلا در مورد اپیدورال مطلب خونده بودم ولی بیشتر نکات منفی را خونده بودم، ولی با خودم گفتم بذار اگه می خوام به سزارین برسم دیگه کمتر درد بکشم

اینجا درخواست انجام اپیدورال فقط توسط خانم باردار انجام می شه و شوهرش نمی تونه تصمیم بگیره

درخواست اپیدورال دادم و باید قبلش یه سری فرم را پر می کردیم من که اون موقع زبان مادریم را یادم رفته بود چه برسه به آلمانی

همسرم خیلی صبورانه مزایا و معایبش را می خوند، پزشکی که می خواست اپیدورال کنه سر یه عمل فوری بود. بعد عمل با همون لباس اتاق عمل اومد اونجا ولی همسر من همچنان دنبال خوندن جزئیات بود

به دکتر گفتم اون فرم را بده من امضا کنم بعد بده شوهرم بخونه

خلاصه اپیدورال انجام شد و اینجا طوری بود که میزان تزریق دارو بی حسی به اختیار خودم بود

بعد از اون مدام دو روش القایی رو من انجام می شد تا دهانه رحم با سرعت بیشتری باز بشه

منم که از درد خسته شده بودم اینقدر دارو بی حسی وارد می کردم که هیچ دردی نمی فهمیدم و فقط از طریق مانیتور می تونستم شدت و فاصله دردها را چک کنم

بعد اپیدورال ضربان قلب جنین منظم شد و دکتر گفت وقتی درد را متوجه می شدی واکنش بدنت به جنین استرس می داده، البته هیچ کس انتظار نداشت که ضربان قلب جنین منظم بشه و‌همچنان دکترها به سزارین فکر می کردن ولی می خواستن آخرین شانس را امتحان کنن، همشون تو مانیتور می دیدن که چقدر فاصله دردها کم هست و چقدر دردها شدت زیادی دارن و براشون عجیب بود و نا امید شدن بودن که اصلا دهانه رحم ده سانت بشه

کاری که ما کردیم یه تخت دیگه برا همسرم آوردن تو اتاق زایمان و به من و همسرم گفتن بخوابید تا وقتی من فول شدم خسته نباشیم و بتونم زایمان کنم، یه شب بی خوابی و تحمل اون همه درد و این همه بی حسی قطعا اگه استراحتی نبود نمی شد در حین زایمان همکاری کرد

در این بین دوباره از جنین آزمایش خون گرفتن و چک کردن همه چی اوکی هست

خلاصه تا ساعت ده شب با انجام دو روش القایی دهانه رحم به هشت سانت رسید

از ده شب من تصمیم گرفتم میزان دارو بی حسی کمتر باشه تا یه کم دردها را حس کنم و راحتتر بتونم فاصله دوتا درد را محاسبه کنم

ساعت ده دقیقه به دوازه ماما معاینه کرد و گفت فول شدی دکتر را خبر کرد و گفت اگه احساس اینرا داری که جنین داره خودش را هل می ده پایین زایمان را شروع کنیم

گفتم احساسی ندارم ولی از طریق مانیتور می تونم ببینم دردها کی شدت می گیره و تو این زمانها شروع به فشار دادن می کنم

چون دردی احساس نمی کردم ولی ویدیو آموزشی در مورد فشار (پوش) دادن دیده بودم به راحتی فشار می دادم

موقع شدت دردها فشار می دادم و بین دوتا درد نفس می گرفتم

بار سومی که فشار دادم نی نی نازم به دنیا اومد و مستقیم گذاشتنش روی سینه ام بهترین لحظه زندگیم بود فقط اشک می ریختم 

نوبت جفت بود که باید خارج می شد بهم گفت مثل قبل فشار بده تا جفت بیاد بیرون و من چنان ماهرانه فشار دادم که کیسه آب کامل اومد بیرون و جفت داخلش بود 

من به اندازه یه زایمان کامل درد کشیدم تا دهانه رحمم فقط پنج سانت باز بشه و مطمئنم اگه اپیدورال انجام نمی شد امکان نداشت تا فول شدن تحمل کنم

دکترا هم خیلی صبور بودن و خیلی سریع سراغ سزارین نرفتن

شب شیفت ماماها عوض شد و ماما جدید ساعت هشت اومد و جاش را با ماما قبلی عوض کرد

بعد زایمان گفت همکاری و همراهی خوبی داشتید تا تونستیم اینکار را انجام بدیم

می گفت من خونه بودم که بهم خبر دادن امروز یه زایمان خیلی سخت داریم ولی خیلی خوب پیش رفت

منم خوشحالم بعد از اون همه درد که تحمل کردم کارم به سزارین نکشید😊

انشاالله همه زایمانهای راحت و خوبی داشته باشن و تیمهای پزشکی اینقدر مسئولیت پذیر و همراه باشن

عزيزم انشالله نيني خوشگلت نامدار باشه برات وسالم زير سايه پدرمادرش بزرگ شه

دوستان ميشه لطفا واسه سلامتي دخمل و پسل تو دليم صلوات بفرستيد؟!!💝🤰🏼
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792