سلام به همگی. بچه ها شدیدا به همفکریتون نیاز دارم. بذارید اول کل شرایطو بگم بعد سوالامو بپرسم. ما میخوایم عروسی بگیریم و تاریخش برامون مهم نیست (عجله ندارم)، تعداد مهمونا زیر 120 نفره، ترجیحمون مراسم مختلط هست، هیچ دختری دورم نیست که اطلاعاتی بهم بده. نه خواهر دارم نه خاله و دخترخاله نه دختردایی نه دختر عمو، با دختر عمه هامم ارتباطی ندارم، کلا هیچی از این مراسما بلد نیستم کسیم ندارم یادم بده، درحقم خواهری کنید کمکم کنید میدونم گرونترین چیز تو عروسی هزینه محل برگزاریه، به نظرتون اگر یه ویلا یا باغ نقلی اجاره کنم هزینش کمتر میشه یا باغ تالار؟ بعد اینکه اول مکان رو باید انتخاب کنم یا اول تشریفات رو؟ اصلا انتخاب تشریفات لازمه؟ محل برگزاریمونم ترجیحا کرج ولی کلا غرب تهران، کرج، شهریار، اندیشه، احمدآباد مستوفی، چیتگر، وردآورد، گرم دره هم میتونیم و فرقی نداره فقط سمت غرب باشه (ما خودمون کرجیم، از خود کرج برام فرق نمیکنه از فردیس تا مهرشهر، کمال آباد، قزل حصار هرجا اصلا فرق نمیکنه، اگر جای نسبتا موجه و قیمت مناسبی میشناسید بهم معرفی کنید). دی جی ارزونتر درمیاد یا گروه موسیقی؟ برای آتلیه اگر فیلم عروسی نخوام فقط عکس باشه بده؟ دسته گل مصنوعی ارزونتره یا طبیعی؟ زیادی نمیخوایم خرج کنیم برای مراسم چون هردو کم سنیم و شوهرم هیییچ پشتوانه ای نداره بنابراین نمیشه تمام پولمونو بدیم برای یه شب عروسی. ارایشگاه و لباس و عکسو جای خوب میرم چون این سه تا برام مهمه و این سه تا میمونه برام ولی محل برگزاری رو دنبال جای ارزونم. هرپبشنهادی دارید بهم بدید واقعااا ممنونتون میشم، شوهرم میگه تو هتل یه شام بدیم میگم خب آرزوی لباس عروس پوشیدن میمونه رو دلم، مامانم میگه کلااا مراسم نگیرید میگم اخه منم دلم یه مهمونی نقلی میخواد یه موزیکی یه عکسی چهارنفرو دعوت کنم... خلاصه میخوام در حد یه مهمونی بسیار نقلی برگزار کنم. کمکم کنید لطفا
چقدر خوبه که دقتت بالاست. من هیچکسو ندارم یادم بده مامانمم که اصلا بلد نیست. تو نو عروس خیلی مطالعه ...
غصه نخور فداتشم پس ماها اینجا واسه چی هستیم همه کمکت میکنیم
صبح یکى از روزهاى آوریل کـه هیچ تفاوتى با روزهاى دیگر نداشت ناگهان بهچیزی پى بردم. من با ریسک هدر دادن زندگیام روبرو بودم. متوجه شدم که روزها یکى پس از دیگرى مى گذرد. از خودم پرسیدم؛ امّا من از زندگى چه مى خواهم؟ خب، مى خواهم شاد باشـم. امّا هـرگـز بـه اینکه چه چیزى مرا خوشحال مى کرد فکر نکرده بـودم. من افسـرده یا گرفتار بحران میانسالى نبـودم امّا از دل مردگى رنج مى بردم. کتاب پروژه شادى اثر گرچین رابین
عزیزدلمیییی مرسی از این همه محبتت، بخدا دل گرم شدم از حرفت
قربونت برم من مهربون
صبح یکى از روزهاى آوریل کـه هیچ تفاوتى با روزهاى دیگر نداشت ناگهان بهچیزی پى بردم. من با ریسک هدر دادن زندگیام روبرو بودم. متوجه شدم که روزها یکى پس از دیگرى مى گذرد. از خودم پرسیدم؛ امّا من از زندگى چه مى خواهم؟ خب، مى خواهم شاد باشـم. امّا هـرگـز بـه اینکه چه چیزى مرا خوشحال مى کرد فکر نکرده بـودم. من افسـرده یا گرفتار بحران میانسالى نبـودم امّا از دل مردگى رنج مى بردم. کتاب پروژه شادى اثر گرچین رابین