خواهرم شوهرم مریضه قبول، عین بچه هاست و به رشد عقلی نرسیده قبوووووول ولی خوب من این وسط چیکار کنم نمیتونم تحمل کنم مدل حرف زدنا و کاراشو که از رو حسادت و فضولیشه. به حد کافی حرص خوردم از دستش بخدا دیگه به جایی رسیدم که با وجود اینکه شوهرم رو دوست دارم حس میکنم کشش ادامه زندگی رو ندارم چون نمیخوام خواهرش رو ببینم. حالا خدا میخاد بدش بیاد میخاد نیاد واقعا نمیتونمم بیخیال باشم.