حكايت از چه كنم؟؟ شكايت از كه كنم؟؟ كه خود به دست خود آتش بر دلِ خون شده ىِ نگران زده ام.....بر موجِ غم نشسته منم/ بر زورقِ شكسته منم اى ناخداىِ عالم.....تا نامِ من رقم زده شد/ يكباره مُهرِ غم زده شد بر سرنوشتِ عالم!!!
منو میگه هااااا... از سقف آرزوهاتون دارم پست میذارم
از امروز شــــــــــــروع شد عهدی که با خودم بستم. نمازمـــــــو اول وقت میخونم😍غیبت ممنوع😠سالم میخورم😍به خودم وزندگیم میرسم💜این تیکرم تا وقتیه که اینکارا عادتم بشه 💜💜💜💜💜
يكي از دوستام چند سال همو ميخواستن با كلي سختي بهم رسيدن الان عكس يلداييشونو ديدم تو اينستا
جوجه را آخر پاییز میشمارند.
دخترک خنده کنان گفت که چیست...راز این حلقه زر...راز این حلقه که انگشت مرا... اینچنین تنگ گرفته است به بر...راز این حلقه که در چهره او...اینهمه تابش و رخشندگی است...مرد حیران شد و گفت... حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است...همه گفتند:مبارک باشد...دخترک گفت:دریغا که مرا...باز در معنی آن شک باشد... سالها رفت و شبی...زنی افسرده نظر کرد برآن حلقه زر...دید در نقش فروزنده او... روزهایی که به امید وفای شوهر...به هدر رفته هدر....زن..... پریشان شد و نالید که وای...وای این حلقه که در چهره او...باز هم تابش و رخشندگی است... حلقه بردگی و بندگی است...فروغ فرخزاد.....