2777
2789
عنوان

درد و دل

254 بازدید | 34 پست

خانمها لطفا نگین مامانته و... یکم دلداریم بدین. خسته شدم. 

بخاطر شرایطم مجبورم خونه مامانم باشم حالا این به کنار چون اگه نباشمم رفتارش با من همینه و هفته ای یکروزم منو ببینه با من چپه. 

با بچه دو سالم خیلی بد حرف میزنه. همش بهش میگه گمشو، خفه شو و... در مقابل هر بچه دیگه ای هم چه بزرگتر چه کوچیکتر فقط سر بچه من داد میزنه که تو بشین تو دست نزن تو فلان نکن حتی وسیله های خودشم بقیه میگیرن این به بچه من زور میگه که تو فقط خفه شو

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

من آخر هفته زایمانمه مراعات منو که نمیکنه میگم بدرک چرا با بچم اینجوری رفتار میکنه. همش ازم کار میکشه پاشو اینو بیار اونو بیار آخرشم میگه مگه چیکار میکنی همش استراحتی

برو خونت خواهر😕

خدا جونم من پول نمیخوام، آرامش میخوام، میدونم باعث و بانی ب هم خوردن آرامشم خودمم، میدونم تو خیلی خواستی جلومو بگیری و من هی اصرار کردم، ولی تو بزرگی، خدایی، ببخش و کمکم کن. یه صلوات برای آرامش داشتنم میفرستید؟

اگه اونجا راحت نیستی وازت کار میکشه دقیقا برای چی رفتی پس؟

من خودم تو همین شرایط ۶روز بعد زایمان برگشتم خونه ترجیح دادم تنها باشم تا اونجا.

از دست وزبان که برآید        کز عهده شکرش بدر آید                       ❤خدایا شکرت❤

امروز بچه همسایه که بزرگتره اومد کتاب بچه منو با جیغو... داشت پرتو خراب میکرد بچم رفت کتابشو گرفت گفت نه. اونم پاشد حمله کرد کتابو هی میکشید بچه منم گازش گرفت. اونم زد بینی پسرمو خط انداخت. حالا این وسط مامانم هی داد که پاشو بچتو بگیر.  اینم بگم که مادر اون اصلا ذره ای تلاش نکرد بچشو جمع کنه. همش حمله میکرد بچمو بزنه اینم اومد بغلم با ترس. اونم اومده بود هی بزنش باز مامانم میگفت بچتو جمع کن.  دیگه نمیدونم تو شکمم که نمیتونم جا بدمش بغلش کرده بودم دیگه چطوری جمعش کنم. اعصابمو خورد کرده هر دفعه همین رفتارو میکنه. بعد مادر اون میگفت اصلا بچمو نگیرین دست بهش نزنین لج میکنه. اونم هی داشت حمله میکرد بزنه. 

پا میشدی میگفتی ببخشید بچم اذیتتون کرد میرم خونمبعدم میرفتی خونت تا زایمانت بشین خونت من هم دوران بارداریم هم زایمانم تو شهر غریب تنها بودم فقط خودمو شوهرم تامام

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه بامن ، گر از قفس گریزم ، کجا روم کجا مننننننن😔😔😔
بهش بگو ک خوشت نمیاد بابچت اینطوری صحبت کنه...یااگه تونستی دیربه دبربرو

عزیرم گفتم که مجبورم یمدت اینجا باشم خونه ندارم. بعد رفتنشون بهش گفتم چرا هر دفعه به این میگی بشین وسیله خودشه بعد این کاری نکرد کتابشو گرفت. گفت نه این لجبازه.  گفتم چرا همش جلو بقیه میگی لجبازه ( آخه میفهمه همیشه هر وقت در موردش حرف میزنه با اینکه کوچیکه قشنگ متوجه میشه و جیغ میزنه که نگو) ولی مامانم هی سر به سرش میزاره و بدتر عصبیش میکنه. بعد طلبکارم شد که ول کن اصلا به حرفم گوش نمیداد گفت تو چقدر واسه بچه حرف میزنی. گفتم آخه هر دفعه داری جلو بقیه کوچیکش میکنی. مگه اون حمله کرد مادرش گرفتش؟  چرا با این شکم هر دفعه توقع داری من پاشم... خانم قهر کرد رفت تو اتاق درو بست. 

بنظرم ایه الکرسی بخون مامانت نسبت بهش مهربون باشه ی چیزی میگم نخندیدا من ی مدته دوست ندارم برم خونه ...

بقران اگه مادرشوهرم اینجا بود اصلا میرفتم خونه اون چرا اینجا بمونم. اون واقعا درک و صبرش زیاده. مامان خودم یکسره غر میزنه و همش ایراد میگیره ازم. همش متلک و کنایه جلو بقیه دیگه شوهرم کاملا فهمیده. یکی دو روز پیش شوهرم داشت میگفت من دلشوره داشتم واسه اسباب کشی بعد مامانم گفت آره تو واسه زندگیت دلشوره هم داری اصلا استرسی هم داری واسه خونه زندگیت...  اینارو با نیشخند میگفت جلو شوهرم. بعد شوهرم گفت اره استرس داره مگه میشه نداشته باشه. بعد دوباره ادامه داد کلید کرده بود تو استرسم داری؟ گفتم نمیدونم والا انگار تو بهتر میدونی. منم خداشاهده سال به سال دلم نمیخواد بیام خونش

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز