تو تاپیک قبلی توضیح دادم که یه عکس داشتن کنار من تو عروسیمون گیر داد که من سرلختم بابات میبینه از من اصرار و از اون انکار هی من گفتم بابام نگاه نمیکنه اون گف نه نگاه میکنه منم اومدم به شوهرم گفتم بابای من عیاش نیس که اون گیر داده به بابای من یکم بحثمون شد و من گریه کردم فرداش دیدم مامانش زنگ زد گف چی گفتی به بچه ی من که زنگ زده با من بد حرف میزنه؟گفتم من هیجس نگفتم فقط گفتم بابای من اونجور نیس که نگاه کنه گف من تورو اینطوری نمیشناختمت من نه عکس میخام نه فیلم خیلی حرفا زد من تاحالا سکوک کرده بودم هرچی گفته بودن ولی دیگه نمیتونستم لال شم با احترام جوابشو دادم الان انقد بدبختم دو روزه عذاب وجدان گرفتم😑جمعه هم میریم اونجا نمیدونم چطور برم چون تاحالا اصلا بحثی پیش نیومده بود بین ما چون من سکوت میکردم الان فک میکنه من بین اونو پسرشو زدم 😐درحالی که فقط گفتم پدر منو چطور شناختین که اونطور میگه مامانت شوهرمم ۲تا گذاشته روش به مامانش گفته ولی بازم من عذاب وجدان دارم😐😑😐😑نمیدونم چیکار کنم
اول که یاد شوهرت بده حرفای خونش رو نبره به خانوادش نزنه وگرنه زندگیش خراب میشه بعدشم شما برو مهمونی هیچیم برو خودت نیار شاد خندان ریلکس اصلا اتفاقی نیوفتاده یه حرفی بود تموم شد رفت دیگه پی اش رو نگیر
اول که یاد شوهرت بده حرفای خونش رو نبره به خانوادش نزنه وگرنه زندگیش خراب میشه بعدشم شما برو مهمونی ...
خیلی روش کار کردم درست نمیشه اصلاااا باعث بحث بین منو مادرشم خود شوهرمه چون اون خبر نمیداد از کجا میدونست شب من پیشش کشایت کردم که چرا به پدر من گیرداده که پدرت میبینه
خیلی روش کار کردم درست نمیشه اصلاااا باعث بحث بین منو مادرشم خود شوهرمه چون اون خبر نمیداد از کنا می ...
خوب پس با این حساب شما عوض شو هر حرفی رو جلو شوهرت نزن برعکس حرفای خوب ولی به ظاهر بزن که مامانت گل من اشتباه کروم و فلان تا براش خبر ببره مادرش حلوا حلوات میکنه بخدا
گف من تورو اینطور حرف در بیار نمیدونستم😑جمعه اونجاییم از الان استرس دارم😑چون شوهرمم گیجه دهنمم بری ...
من الان از دست شوهرم و خانواده اش عصبانیم نمی تونم نظری بهت بدم اما فقط میدونم همیشه ساکت بودن مثل من بده دیگه عادت میکنن دور از جون شما میرینن به سر آدم
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه بامن ، گر از قفس گریزم ، کجا روم کجا مننننننن😔😔😔