2777
2789
عنوان

مادری ونامادری

547 بازدید | 70 پست

سلام دوستان من ۴۰ روزه زایمان  کردم مادرم سر ی بحث بیخود باشوهرم ک شوهرم روز زایمانم نرفت دنبالش ودوسه ساعت دیرتر اومد باهام لج کردو کلا منو فراموش کردو موقعی ک بهش احتیاج داشتم نبود وخودشو بیشتر باحرف هایی مثل اینکه توعروس اونا هستی ونوه برای اونا آوردی قانع میکنع انتظارداره اونا نوکری منو بکنن اما خودش برام کم گذاشت حالا بعد۴۰ روز رفتم خونه بابام اماهیچ حس مادری بهش نداشتم انگارنامادریم بود به نظرشما چکارکنم آیا رفتو آمدمو باهاش ادامه بدم؟یا کلا قطع رابطه کنم؟ اینم بگم شوهرم سرسخت مخالف اینه ک باهاشون رفتوآمد کنم ازاینورم منم خیلی تنهام از لحاظ همسر ک اصلامحبتی بهم نمیکنه و...

هیچوقت رابطه تو با مادرت قطع نکن، هیشکی جای پدر مادر آدمو نمیگیره، همه ی چیزها تکرار دارند به جز این دو تا فرشته

دخترکم! اصلا به دنیا آمدی تا حال ساده ی مرا به بهترین حال تغییر دهی... شاید تو همان نشانه ی حول حالنا الی احسن الحال خدایی !

یعنی مادرتو فقط برای نفع شخصی و کمک میخوای؟!

من امروز و در همین لحظه به اتفاقات خوب خوشامد می گم و خودم رو برای دریافت فراوانی، نور، برکت و زیبایی سزاوار و شایسته می دونم. من با تمام وجودم باور دارم که اتفاقات مثبت هر روز و هر لحظه و هر کجا و توی هر وضعیتی در انتظارم هستن. حق الهی و طبیعی من اینه که در زیباترین و آرامترین مکان های دنیا زندگی کنم تا بتونم استعدادها و توانایی های درونیم رو آشکار کنم و به ظهور برسونم."" تاپیک اطلاعات قانونی شروط ضمن عقد ویژه مجردها ""  

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

قطع رابطه نکن هرچی باشه مادره،چراشوهرتون سعی داره شما رفت وامد نکنین؟

جوکر:من یه همسر داشتم زیبا بود...کسیکه بهم میگفت من خیلی نگرانتم؛همیشه بهم میگفت بایدبیشتر بخندم...قماربازی میکرد ویه عالمه هم بدهی بالااورده بود...طلبکارها صورتش رو خط خطی کردن،ماپولی برای جراحیش نداشتیم نمیتونست تحمل کنه...من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم،فقط میخواستم بدونه زخمهاش اهمیتی برام نداره پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو اینکارو کردم...میدونی بعدش چیشد؟اون نتونست منو اینجوری ببینه!ترکم کرد...قضیه برام بامزه شد..."حالا همیشه میخندم"

عزيزم بي احترامي نكن به خانواده خودت جلوي شوهرت چون تف سربالاست يع روزي ميكوبه تو سرت و ارزش خوذت پايين مياد ولي رابطه بين خودتون هم معمولي كن خيلي خوذتو واسشون به زحمت ننداز خيلي حرفارو باهاش درميون نزار ولي نزار شوهرت بفهمه رابطت چطوريه با اونا

هیچوقت رابطه تو با مادرت قطع نکن، هیشکی جای پدر مادر آدمو نمیگیره، همه ی چیزها تکرار دارند به جز این ...

نمیدونم چرا بهش حس بدی دارم چرانیومد پیشم تابمونه ودهن مردمو ببنده 

نمیدونم چرا بهش حس بدی دارم چرانیومد پیشم تابمونه ودهن مردمو ببنده 

من ازش بدم اومد سر زایمانم شونه خالی کرد واینقد تو ذوقم خورد افسردگی زایمان‌ گرفتم 

بعد سه ماه با تلاش شوهرم و ورزش و سفر خوب شدم

عزيزم بي احترامي نكن به خانواده خودت جلوي شوهرت چون تف سربالاست يع روزي ميكوبه تو سرت و ارزش خوذت پا ...

میدونی مامانم بااین کارش خودش باعث شد شوهرم ومادرش بهم تیکه وطعنه بندازن وکاری کردن ک افسردگی بعداززابمان گرفتم الان واقعا نمیدونم چکارکنم چه راهی خوبه چه راهی بد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mmmary66  |  5 ساعت پیش
توسط   _vampi_  |  8 ساعت پیش