سلام دوستان خوبید. قبل اینکه بگم چی شده لطفا اگه میخواید بگید تین چه شوهری و تو چه جوری و اینا لطفا کامنت نزارید چون من واقعا راهنمایی و کمک میخوام اگر تجربه دارید کمکم کنید.
شنبه خونه مادر من دعوت بودیم من سرکار بودم همسرم اومد دنبالم خیلی رابطمون خوبه و خوب بود بعد به من گفت سب میمونی خونه مامانت منم برم پیش مامانم یه شب بمونم؟ گفتم نه گفت خوب بیا با من بریم خونه مامان من بمونیم، گفتم نه تو برو مت خونه میمونم اینقدر گفتم نه و این حرفا که آخر عصبانی شد گفتم تو نمیتونی زور بگی به من اونم گفت اصلا حالا که اینجوره هفته ای یه بار باید بریم خونه مامانت و مامانم بمونیم ولی خیلی عصبانی بودا بعدم گفت من اصلا حوصله ندارم نمیام امسب خونه مامانت منم پیش مامانم گفتم شب نیست و سرکار، شبم رفتم خونشون موندم اونم رفت خونه مادرش ولی شب مادرش گفته بود باید بری خونه پیش زنت بمونی اینجا نمون( اصلا خبر ندارن از این موضوع) اونم اومده بود خونه.
حالا قهره، کلا هیچ وقت تو قهرا حرف نمیزنه، خیلی سخت اشتی میکنه چیکار کنم؟