به من پیشنهاد داد با هم به یک منطقه بریم و آسیب محیط زیستی را باهم مشاهده کنیم، منم دیدم این بهترین فرصت است که حرف دلم را به ایشون بزنم، به ایشون گفتم من مشکلی ندارم اما چون شما دختر هستین ممکنه کسایی ما را براهم ببینم و برای ازدواج اینده تون بد بشود. یک نفس راحتی کشیدم که تونستم حرف دلم را بالاخره بهشون بزنم. ایشون گفتند نگران خودتون هستین یا من؟ من هم گفتم خودتون، من که پسر هم هستم شما ممکنه بعدا به مشکل بخورید. تا اینکه ایشون گفت: نگران من نباشید من دیگه هرگز دلم را به کسی نمی سپارم و دیگه قصد ازدواج ندارم، من با تعجب پرسیدم مگر شما قبلا ازدواج کردین؟
یه آنچه گذشت هم میگفتید
عععع ببين كيه عليه عليييي
اسي ببخشيد😐😁
بنظر من که دعوتتون کرده عروسیش😄😄😄
راوی زودتر تایپ کن جون ندارم بروزرسانی کنم😕
عروسی کنید بره پی کارش مثل فیلمهای ایرانی اخرش خوب تمومشه
کاش اقایونم بتونن مثه الان راحت تاپیک بزنن و اعلام کنن اقا هستن و بقیه خیلی عادی جواب بدن
از این زنونه مردونه کردن توی سایت خوشم نمیاد
دلشو شکوندی مش علی 😐
چرا کتابی مینویسی😓
ایشون گفت متاسفانه بله، من یک تجربه نا موفق دارم. من گفتم باشه اگر مشکل ندارید باهم بریم، در را از ایشون در مورد زندگی گذشته اش پرسیدم، او گفت نامزد داشتید که ایشون گفت ما یکسال نامزد بودیم و یکسال هم باهم زندگی کردیم، الیته چه زندگی ای؟ یک روز آب خوش از گلوم پایین نرفت. من فقط هنگ بودم که چی میگه. تا این از ایشون هیچ راهی نداشت جدا نشین؟
خیلی خوب تعریف میکنی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
