مامانش اومد بعد اقا شروع کرد حرف زدن داشت غیر سرش یه داستانی رو تعریف میکرد منم خیلی مشتاق شزم بفهمم اخرش چیه یه لحظه گفتم یکمی تند تند بگو برگشت اخم کرد جلو مامانش گفت برو اونور منم بدون حرفی رفتم رو اونیکی مبل بعد گفتم خب بگو دیگ برگشته میگه نذار حالتو بگیرم 😕😕😕منم حرفی نزدم تا این که الان رفت اب بیاره همیشه بمن میگفت تو راه هم زد جعبه دستمال کاغذی افتاد گفتم بخدا خودتم نمیدونی چته یهو اومد طرفم یدونه زد از بازوم گفت خفه شو وقتی حرف میزنم چرا میگی تند تند بگو منم ادم خر ک نیستم منم گریم درومد بعدم گفتم بخدا منظوری نداشتم شروع کرد فحش دادن داشتم گریه میکردم گفت صدات نیاد وگرنه باید بری بیرون منم اروم اشک ریختم بعدم رفتم پتومو اوردم بغلش کردم هندزفری گذاشتم و اومدم نی نی سایت هیم به پستا میخندیدم اونم چند بار نگاهم کرد البته فک میکرد من نمیبینم . واقعا از صبح کلی خندیدم یهو جنی شد نمیدونم چرا؟؟؟ حالا شما بگین من فردا چجوری باشم .
برای شادی روح خواهر جوانم فاتحه میفرستین؟ 😭😭😭😭😭۲ سال و سه ماه از رفتنت گذشت خواهرمتوروخدا قدر خواهراتونو بدونید.کاش بودش. کوثرم عزیزِ دلِ خواهر روحت شاد😭😭😭😭